سال، نوگشته و از چَهجَه بلبل خبری نیست که نیست از بهار و لب شیرین تو اینجا اثری نیست که نیست * فصل پاییز و زمستان و فقط ریزش برف ازگل و بلبل و صحرا خبری نیست که نیست * باد بر پنجره میکوبد و مرغان به صفیر از سر شب به سحر رهگذری نیست که نیست
* روز روشن شب تار است و همه پالتو پوش اثر از دامن کوتاه زنی نیست که نیست * پرتو روی تو مر در نظرم جلوه کند ورنهام شادی و حظ یصری نیست که نیست * ای خوشا خطهی شیراز و بهار و نوروز سال میلادی و جشناش هنری نیست که نیست * تا که نوروز و وطن در نظرم هست که هست حاجت از بهره زکوی دیگری نیست که نیست