Sonntag, Dezember 24, 2006
بازی شب یلدا
برای بازی شب یلدا من از سه‌جا دعوت شده‌ام.
آینه
بیلی و من
هم‌اتاقی
**
با تأخیر دیدم این دوستان هم مرا به بازی شب یلدا دعوت کرده اند که با سپاس متعاقبا نام‌شان را می‌نویسم:

شاید دوستان دیگری هم دعوت کرده باشند که من تاکنون خبرنیافته‌ام. با سپاس، بهرحال بقول دوستان ناگفتنی‌ها آنقدر زیاد است که از حد می‌گذرد و اما پنج‌تای آن، بدون توجه به خوبی یا بدی‌شان:

1- دیرجوشم، مشکل و با تأخیر با ناشناسی، بویژه در دنیای مجازی، دوست و صمیمی می‌شوم. ولی اگر دیدم موج و فرکانس مشترک داریم و طرف مثل خودم بی‌ریا و بی‌تکبر است طوری از صمیم قلب با وی طرح دوستی می‌ریزم که خودم نیز درشگفت می‌شوم.
2- با وجودی‌که بیشتر عمر را در مسافرت گذرانیده‌ام از چمدان بستن و از مسافرت‌رفتن بشدت نفرت دارم. تاکنون دوستان زیادی دعوتم کرده‌اند که بدلایل متعدد ازرفتن امتناع کرده‌ام. ولی دلیل اصلی‌اش همین بوده‌است.
3- هروقت میل به‌خواب می‌کنم سرم را روی بالش یا روی کاناپه می‌گذارم و با یک بشکن، پس‌از چند ثانیه، خوابم می‌برد. همه، غیر ازشاتسی، از این کارمن تعجب می‌کنند. سالهاست خود را آموزش داده‌ام: موقع خواب، خواب.
کارهای دیگر، بعد از خواب! این موضوع در دریا، که کم‌تر فرصت خوابیدن دست می‌داد، بسیار مهم و حیاتی بود.
4- اگر خواب شیرینی دیدم و بدلیلی از خواب بیدار شدم، آرزو و اراده می‌کنم خوابم از‌ آنجا که قطع شده‌است ادامه پیداکند و شگفتا، نه همیشه، که اغلب این اتفاق رُخ می‌دهد.
5- در ایام کودکی و نوجوانی هروقت معلم سرکلاس تأخیر می‌کرد می‌پریدم جلو تخته‌سیاه و یکی از طنز‌های کوتاهی که نوشته بودم و یا شعری را که تازه سروده بودم می‌خواندم و همکلاسی‌ها از خنده روده‌بر می‌شدند. ازصدای خنده و قهقه آنها ناظم می‌امد و چون چابک و فرز بودم و او دستش برای کتک‌زدن به‌من نمی‌رسید، از کلاس بیرونم می‌کرد.

خواستم شعری از آن ایام در اینجا بگذارم که هرچه بیش‌تر تو کتابخانه‌ام گشتم کم‌تر یافتم، دلیلش هم اسباب کشی‌های متعدد در ایران و در آلمان.
و اما پنج‌نفر پیشنهادی من:

n مینو از آونگ خاطره‌ها
n کرامت طاهری از دیلمی‌یل
n
مهندس میدی
n
کیانوش از ترنم
n
محمد از دریا – بندر - کشتی

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com