گفت: فلانی این سفری هم که جورج بوش به اسراییل و به فلسطین داشت بهپایان رسید. گفتم: خُب... رسید که رسید؛ بهمن چه؟ گفت: شما بهعنوان مفسر سیاسی و تحلیلگر اخبار، چیزی نگفتی؟ حرفی نزدی! مطلبی ننوشتی! گفتم: چهکس این تخم لق را تو حُلقوم تو اندازیده است؟ انداخته است؟ تو دهن تو شکسته است، که من مفّسر سیاسی و تحلیلگر اخبارم؟ گفت: وقتی آیتالله جنتی و خزعلی و پورمحمدی و ملا حسنی و احمدینژاد و دهها و صدها آخوند بیسواد و باسواد در کار سیاست دخالت میکنند شما، که شاخ آفریقا تا دُمب استرالیا را به رأیالعین دیدهاید و سواحل جزیره زنگبار تا دستاندازهای جزایر مرجانی «فوجی فوجی» ، اونور اقیانوس کبیر را درنوردیدهاید، با فیدل کاسترو در هاوانا سیگاربرگ دود کرده و با نلسون ماندلا در «کیپ تاون» قهوه نوشیده و عکس یادگاری انداختهاید، چرا از سیاست گپ نزنید؟ گفتم: فضولی موقوف! اگر سؤالی از دریا و از موج و توفاناش داری؟ بپُرس! و گرنه برو پی کارت! گفت: چشم...، شما شب تاریک و بیم موج و گردابهای هایل را چگونه میبینی؟ اصولا چه تفسیری از هوای دریا دارید؟
* گفتم: هوا ابریست و دریا هوس توفانیشدن دارد. هماینک بادهای ملایمی میوزند که بعید نیست عندالزوم به قَوسی، شمالی (*) یا تُندبادی تبدیل شوند. جورج بوش، که هماینک، بادبان برافراشته، به اسکله الصباح الجابر در کویت پهلو گرفته است، یکماه پیش بدجور سر آخوندها، روی عمامه آخوندها کلاه گذاشته بود و با این ترفند که چون آیات عظام و علمای اعلام دست از تولید بمب اتم برداشتهاند، پس شیطان بزرگ هم کاری با آنها ندارد و چه و چه... بوشی حتا گفته آخوندها بروند آنقدر اورانیوم غنی بکنند تا بهترکند!
ولی از من میپُرسی این ترفندیست برای پیاده کردن مرحله بعدی برنامه! برای سِرو کردن آشی که «بوشی» و«چینی» در این سال آخر ریاستجمهوری، برای آخوندها پختهاند. حرکت فعلی و مسافرتاش بهکشورهای عربِ حاشیه خلیجفارس نیز در همین راستا و در پوشش همین واقعیت است. که سرانجام به فروش میلیاردها دلار اسلحه بیزبان به امیرنشینها خواهد انجامید و دعای خیر کارخانههای اسلحهسازی آمریکا را نصیب شیوخ عرب و مسبّبین خوف و بیمشان خواهد کرد. سکوت کردم... دیدم گوشهایش را تیز کرده و منتظر ادامه مطلب است. وقتی ادامه سکوت مرا دید با بیبُردباری پرسید: خُب خُب...بگو بگو! بعدش چی؟ بعدش چی میشه؟ گفتم: هیچی دیگه. «بوشی» الآن در کویت دماغاش را بهدماغ الشيخ الصباح الاحمد الجابر الصباح السالم مالیدهاست. بعدش هم سری به این امیر و بهآن امیرنشین میزند و در ملاقات با شیوخ متعدده بهآنها بشارت میدهد که بیمی و خوفی از برنامه اتمی جیم – الف بهدل راه ندهند و از هارت و پورت آخوندها جا نخورند، زیرا وی در طول همین سال جاری، کار برنامه اتمی آخوندی را یکسره خواهد کرد. گفت: تو از کجا... می...عه... گفتم: این قولیست که جورج بوش، در ازای تخلیهی آبادیهای یهودینشین در ساحل غربی رود اردن و سپردن شرق اورشلیم به فلسطینیها، به ایهود اولمرت داده است و قرار و مداری است که با آنها بسته است.
گفت: عه... یعنی...
چپ چپ نگاهش کردم دیدم درست ملتفت نشده. گفتم اسراییلیها با فیلم و اسلاید و با نوشته و کتیبه، مدارک غیر قابل انکاری به «بوشی» نشان دادهاند که جیم - الف هنوز هم مشغول تولید بمب اتم است و آنچه او یکماه پیش مبنی بر قطع تولید بمب توسط آخوندها گفتهاست کشک و پشم است.
گفت: نه ...
گفتم: اسراییلیها به بوشی تفهیم کردهاند که آخوندها سر مرغ کنتاکی هم کلاه میگذارند چه رسد به شما کاوبویها تکزاسی. چندی پیش با جاگذاشتن و گُم و گور کردن یک " لپ تاپ " حاوی اسرار هستهای/ نظامی! ی یک دانشمند بلند...پایه! و با اجازه پخش گفت و شنودهای تلفنی افسران ارشد ارتش! و یا با اجازه فرار به جاسوساناش در کِسوتِ پناهندگان سیاسی و مخالفین رژیم، چنان کلاهی سر شما آمریکاییها و (30 - عای - عه) تان گذاشتهاند که تا بیخ گردن تان فرو رفته است. اهود اولمرت به بوشی گفته: این فقط ما اسراییلیها هستیم، که چون در بطن خاورمیانه زندگی میکنیم و با دوز و کلک آخوندی و با حقهبازیهای پسرعموهای مان آشنا هستیم کلاه سرمان نمیرود و میدانیم یک خروار گندم چند من جو میدهد؟
*
بوشی با دیدن مدارک دندانشکن قانع شده و گفتهاست: ووِل... من یکماه پیش اونجوری گفتم حالا نمیتوانم اینجوری بگویم. شما فعلا ساحل غربی و شرق اورشلیم را تخلیه بکنید، به شما قول میدهم تا پایان دوره ریاست جمهوری حساب آخوندها و بمب اتمی شان را برسم.
*
طرف زُل زُل با ناباوری نگاهم کرد و گفت: تو از کجا... ؟
بعد گفت: ... نع! گفتم: چرا گفت: نع! گفتم: آره!
گفت: نوچ نوچ. گفتم: گوشات را بیار نزدیک. سپس آهسته تو گوشاش گفتم: قرار است «بوشی» خیلی کوتاه، سری هم بهعراق بزند و از نیروهای آمریکایی دیدن کند. ولی چون موضوع خیلی سّریست هیچکس از آن مطلع نخواهد شد و اگر جمهوری آخوندی بویی از آن نبرد و آبروی «اف - بی - عای » و «سی -عای -عه» را تو دنیا نبرد، خبرش جایی درز نخواهد کرد. تو هم دهنات قرص باشد!
گفت: کی؟ من؟ استغفرالله. گفت: لابد «بوشی» میخواهد دماغاش را به دماغ طالبانی و نوری المالکی هم بمالد. گفتم: عراقیها دماغ نمیمالند؛ آنها هم مثل آخوندهای خودمون ملچ ملچ، ماچ میکنند.
گفت: چرا میمالند. حاضرم قسم بخورم خودم تو فیلم دیدم.
گفتم: اونها که تو دیدی عرب بدوی بودند. عربهای رسمی در عراق از این کارا نمیکنند. گفت: فلانی تو این همه اسرار را از کجا بهدست میآوری؟
نکنه راسی راسی حق با مأمورین جاسوسی/ اطلاعاتی/ اینترنتی جمهوری اسلامی باشد و تو با «موساد» و «سیا» و «سفید » و اینجور چیزا رابطه مابطهای داری؟ یا احتمالا، همانطور که مأمورین اسلامی اینترنتی مدعیاند؛ حقوق بازنشستگیات را نه از محل صندوق بازنشستگی دولت آلمان، که زبانم لال، از جانب اونها...از صهیونیستها... وصول میکنی؟ گفتم: هیششششش. حرف برای ما میسازی عمو؟ همینجوریش هم سایه ما را با تیر میزنند! وبلاگمان را که تو بلاگفا و بلاگسپات فیلتر کردند؛ میخوای خودمان را هم ، بهجُرم باجگیری از «سیا» و«موساد»، فیلتر کنند...؟ عجب ملتی گرفتاریم ها...؟ آدم نمیتونه دهنشو باز کنه... فوری حرف برای آدم میسازن، تا من باشم و دیگه اسرار مگو برای تو روکنم...