در پی انتشار مطلب پیشین دوستان با اظهار نظرهای مختلف و پیشنهادهای متعدد مرا رهین لطف خویش قرار دادند که سپاسگزارم از این همه مهر. من در واقع سعی کرده بودم، بدون وارد شدن به حاشیه، سُخن را کوتاه و نظرم را به اجمال بیان کرده باشم. هرچند حرف برای گفتن و مطلب برای نوشتن بسیار بود. اقرار میکنم، برای کسانی که با نوشتههای من و یا با وبلاگ من، بویژه با آرشیوم، آشنایی نداشتند و ندارند، مطلب تا حدی نارسا بود. بحث بر سر این بود که چرا سیاسی مینویسم و کمتر به امور دریایی میپردازم. من میگویم چنین نیست و در طول وبلاگنویسیام بسیار به امور دریایی پرداختهام. در آینده نیز اگر فرصتی دست دهد و مطلبی بخاطر آید به آن خواهم پرداخت. پس اگر هر روز ادامه ندادهام یا کمتر بهنقل پرداختهام بهاین دلیل بودهاست که مطالبِ بیشتر، که ارزش هر روز گفتن داشته باشند، به ذهن نرسیده است. فراموش نکنیم که دریا و در یانوردی بخشی بود از زندگی من و در نتیجه برای شخص من امری بود عادی. هرچند فردی سیاسی نیستم، تحلیل و تفسیر سیاسی هم در تخصص من نیست ولی قاطعانه بر این باورم اگر هم ما سیاست را ببوسیم و کنار بگذاریم سیاست ما را رها نمیکند. زندگی همهاش سیاست است. حالا که شروع کردم ادامه میدهم و میگویم وقتی روحانیون دخالت خویش را در سیاست و در زندگی اجتماعی و حتا در زوایای زندگی خصوصی ما بسط میدهند و اینچنین استدلال میکنند که « دین ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دین ما است» ما چه گزیری داریم؟ و چگونه میتوانیم از سیاست بگریزیم، هر چند این موضوع در وطن خسته کننده شده است و آنها، روحانیون نیز، همین را میخواستند و همین را میخواهند؟ همانطور که دوست عزیزم فرهاد حیرانی نیز اشاره کوتاهی در پیام شان، در نظرخواهی پُست پیشین، فرمودهاند من در سه/ چهار سال پایانی رژیم پیشین، که از بدشانسی همزمان با باز گشتام از اروپا شده بود، در پستهای کلیدی خدمت میکردم و حضور فعال در مشاغل و سازمانهای دولتی داشتم و سر انجام، ناخواسته، قربانی سیاستهای غلط دولتمردان پیشین و آواره وطن شدم که هنوز هم آوارهام. میهنم اینک در اشغال سیاستبازان بیسیاستیست، که درد وطن ندارند، که بدون دغدغه و فارغ از درک خطر آن را بهمسیر تباهی و بهسوی از همپاشیدگی سوق میدهند! از بیخردی کاری کردهاند که آینده وطن، مثل عهد شاه سلطانحسین، به دعا و نیایش و رمل و اسطرلاب پیوند خوردهاست. سرتیپ ناصر حسینی جانشین فرمانده نیروی زمینی میگوید:« توانایی ما از جنس توانایی قدرتمندان امروز جهان، نظیر اسلحه و تجهیزات، نیست. بلکه مبانی اعتقادی ما است، که ما را قدرتمندترین ارتش جهان میسازد»...!
یعنی مملکت را بهپرتگاه میکشند چون فکر میکنند با مبانی اعتقادی آخوندی، آیةالکرسی بر سَر، سینهزنان، میتوانند بهجنگ با آمریکا و متحدانش بروند! * من که دنیا را دیدهام و با چشم خویش شاهد پیشرفتهای اقتصادی سریع چین، کره، مالزی، سنگاپور، اندونزی ... بودهام چگونه میتوانم فرصتسوزیها را، پسرفت علمی (*) و رکود اقتصادی و فرهنگی را در وطنام، در همه زمینهها، شاهد باشم و ساکت بنشینم؟ و دل خوش کنم به نوشتن چند سطر در مورد بازیگوشی نهنگانِ شمالغرب اقیانوس اطلس و یا سرعت وزش باد و قدرت تخریبیاش در توفان "کاترینا" ؟ اشتباه نشود! من شکوه و شکایتی از کس ندارم. یک پاسخ به پرسشهایی است که از من شده است و یک روشنگری به ابهامات موجوداست که شرح اش ضروری مینمود. * اینطور نیست که اگر من مطلبی در انتقاد از سیاستهای فعلی دولتمردان ایران بنویسم دربهای توسعه بهروی وطن گشوده میشوند و احمدی نژاد، دکتر احمدینژاد، یکشبه دست از هالوکاوست و غنیسازی بر میدارد و پول نفت را بر سر سفره میآورد ...! خیر! مسأله این است که انسان و اجتماعی که در آن زندگی میکند آب روان است، گورستان نیست. * با همه این حرفها چون شغلام دریاییست پس ایجاب میکند در رابطه با دریا و بندر هم مطلب بنویسم. این حرف کاملا صحیح است. ولی دوستانی که گله از کمنوشتن من از دریا دارند کسانی هستند که آرشیو تقریبا سه ساله مرا ، حالا بههر دلیل، ورق نزدهاند یا سطحی از آن گذشتهاند یا فکر میکنند برای خاطرات یک فرد پایانی متصور نیست. و فراموش نکنیم؛ چه بسیار خاطرات که از ذهن شسته شده و فراموش میشوند یا بهکار نوشتن نمیآیند، هرچند برای خود شخص گرانبها و یاد آور دورانی شیرین یا تلخ باشند. با این وصف من در کنار نقل سفرها و دیدههایم در بنادر و دریاهای مختلف، بکار پژوهشی در آثار تاریخی – دریاییی جهان و نگارش و شرح جنگهای دریایی نیز دست زدم. از جمله شرح "جنگ دریایی لپانت" که سرنوشتساز بود این نبرد در سیاست و سرنوشت دنیای آن زمان، که تاریخنویسان غرب آن را نقطه عطفی دانستهاند بر فروپاشی دولت عثمانی و من تأکید دارم, درتأثیرش بر روند سیاست کشور خودمان در دوران صفویه و تا حدودی آرامش ایران به علت درگیری دولت عثمانی با اروپا.
*
یاد داشت فوق یگانه منبع مفصلی است در چندین بخش، که به زبان فارسی در پهنه اینترنت منتشر شدهاست، که در تحقیق و درجمعآوری اسناد و در نگارش آن وقت زیادی صرف کردهام و مأخذیاست برای همه، بویژه دانشجویان مشتاق مطالعه. (از وقایع نبرد دریایی لپانت فقط یک نوشته مختصر به نقل از روزنامه جام جم در اینترنت دیدم).
همچنین شرح چگونگی غرق شدن کشتی جنگی و امیرالبحری "واسا" در بحبوحه نبردهای سرنوشتساز و معروف سیسالهی اروپا ( 1618 تا 1648) و تأثیرگذاری نیروی دریایی کشور پادشاهی سوئد بر این جنگ نیمه جهانی. همینطور ماجرای جنگ دریایی ترافالگار و فروپاشی ناوگان دریایی ناپلئون و کشور اسپانیا در اقیانوس اطلس و در مدیترانه، که آغازی شد برای تسلط و آقایی بی چون و چرای انگلستان بر دریاهای جهان، و پیدا شدن سر و کله " رویال ناوی " در آبهای گرم خلیج فارس. همچنین مطالبی که نوشتم در باره قوانین (ارشمیدس و نیوتون) در رابطه با جرم و جاذبه و تعادل اجسام و در نتیجه رمز شناوری کشتیها. و اشارهای به جنگ دریایی روم با کارتاژها.
من بیشتر به نقل وقایع دریایی و تاریخی عهد گذشته پرداختم، که یا به زبان فارسی در اینترنت وجود نداشتند یا اشاره مختصری بر آنها رفته بود. * تشویق دوستان فرهیختهام نظیر اسد علیمحمدی، مجید زُهری، حسن درویشپور و نویسنده وبلاگ دخو ، که اینک وبلاگ قهندز را مینویسد و تعدادی چند از دوستان دیگر، که دایم به نوشتههای من در وبلاگ خود یا در سایت " خبرچین" لینک میدادند، مایه دلگرمی و مشوق من در ادامه کار بود. ** این پژوهشها و تاریخنویسیهای دریایی، در کنار نوشتن خاطرات معمولی و مشاهدات عینیام از بنادر و دریاهای جهان، ستونهای اصلی آرشیو وبلاگام را تشکیل میدهند، که هنگام انتشار با وجود نیاز به ویراستاری، بیشترین بازتاب را داشتند دربین دوستان فرهیخته و جوانان و دانشجویان عزیز.
* اما این همه ننوشتم تا بگویم با این یاد داشتها و نوشته ها شاخ گاو شکستهام یا شقالقمر کردهام. نهخیر ... چه بسا کسان دیگر، اگر دست بکار میشدند، بهتر از این مینوشتند ولی دوستان کملطفی میکنند مینویسند من فقط بهسیاسینویسی رو آوردهام و هیچ به کارهای دریایی نمیپردازم و نپرداختهام.
و حتا دو رأس ذوبشده در ولایت جهل، که ادعای دریانوردی نیز میکنند، در بیحیایی پا فراترنهاده و از این همه مطلبِ موجود در آرشیو، فقط شرح عشقبازیهای ایام جوانی مرا در بنادر دیدهاند، با لذت شیطانی و با ولع آن را خواندهاند و به مصداق "اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است" یک موضوع عادی را پرو بال داده و با کژاندیشی و بد سگالی و بد طینتی اینجا و آنجا منعکس نمودهاند یا اینکه توأم با هرزهنویسی سخیفانه در پیامگیر دیگران از آن یاد کردهاند.
حیف آب و حیف جو...
* آری جای شرح عشق و محبت در وبلاگ نیست!
عشق را باید در کنج خانه و در پستوهای تاریک و یا در گوشهی حجره جستجو کرد.
گردن زدن، سنگسار، شلاق و اعدامهای جرثقیلی اما در ملأ عام و در روز روشن .
***
*** اگر برای باز کردن لینکهای بالا با مشکل روبرو شدید لینکهای زیر را کلیک کنید
....................................................................................................................................... .از ایران خبر میدهند مدارک تحصیلی دانشگاهی را میشود آسان با پول خرید.