Sonntag, Dezember 02, 2007
همایش آناپلیس پس از شست سال!
پنجشنبه‌ی گذشته، 29 نوامبر 2007، مصادف بود با شستمین سالروز صدور قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد.
مفاد این قطعنامه مهم؛ سرزمین تاریخی اسراییل را به دو بخش یهودی و عربی تقسیم می‌کرد.
قوم یهود، هر چند پس از چند قرن دربدری و آواره‌گی و پس از سال‌ها مبارزه برای آزادی‌ وطن از قیمومیت دولت انگلیس، اینک فقط به بخش کوچکی از سرزمین اجدادی خویش دست می‌یافت، ولی با قبول رأی سازمان ملل، بلافاصله، همان‌طور که در خصلت آن‌ قوم فرهیخته است، آستین‌ بالا زدند و از کویر برهوت و از بیابان‌ بی‌آب و علف و از ویرانه‌های باقی مانده از درگیری‌ها، مملکتی ساختند، که هم اینک، چه در بخش اقتصادی، علمی، پژوهشی، پزشکی، بویژه از بُعد تکنولوژی، یکی از پیشرفته‌ترین کشورهای جهان محسوب می‌شود و دانشگاه‌های‌شان در اعتبار و قابلیت به معروف‌ترین دانشگاه‌های دنیا پهلو می‌زند.
رفتم و دیدم توسعه و پیشرفت را در این سرزمین مقدس در سال‌های پس از صدور قطعنامه، در زمان پهلو‌گیری‌های مکرر کشتی‌ام در بنادر "حیفا" و "اشدُد" و در گشت و گذار‌هایم در تنها کشور آزاد و دموکراتیک خاورمیانه، که شگفتی، تحسین و ستایش و احترام مرا به قدرت سازندگی این ملت بر انگیخت و جُز آفرین و مرحبا، واژه دیگری بر لبانم نقش نبست.
فرهیختگی و قدرت سازندگی، همان حُسن و خصلتی، که در طول قرون متمادی مایه رشک دیگران و بلای جان این قوم شد و آن‌ها هرگز تسلیم نشدند و سر فرود نیاوردند، حتا به‌قیمت از دست دادن جان و تخریب "معبد مقدس" شان به‌دستور "تیتوس" پادشاه روم در سنه 70 بعد از میلاد و قبل از آن به‌دست بخت‌النصر.
رفتم و دیدم در اسکندریه مصر، در عقبه اردن در جده عربستان، در الجزیره، در تونس، در مراکش و موریتانی.
رفتم و دیدم در کشور‌های کوچک و بزرگ حاشیه خلیج فارس و در هر کشور عربی و اسلامی، که بندری داشت.
دیدم عقب‌ماندگی‌ها را، پس‌رفت‌ها را، درجا‌زدن‌های پسرعموهای این قوم را و مشاهده کردم چگونه بعضی‌ها‌شان هنوز در خم یک کوچه‌ گرفتارند! که اگر هم، مثلا در شیخ‌نشین‌های حاشیه‌نشین خلیج فارس و یا در دیگر کشورهای نفت‌خیز، توسعه و پیشرفتی صورت گرفته است نه حاصل سعی و کوشش و بهره‌وری از هوش و درایت شهروندان، که به همت فروش ماده سیاه متعفنی‌ست که در زیر تل‌های خاک کویر‌ها انباشته شده است. که اگر این منابع خدادادی نبودند ده‌ها بنگلادش ثانی و چندین بورکینافاسوی دیگر می‌داشتیم
*
یهودیان، هرچند مجبور به قناعت شدند با پس‌گیری فقط بخش کوچکی از سرزمین پدری، تقسیم بندی مجمع عمومی سازمان ملل را اما پذیرفتند، چون هدف زندگی در صلح و مقصود سازندگی برای آسایش بود. و ساختند کشوری را که اینک به‌نام اسراییل متمدن و توسعه‌یافته و دموکرات، چشم دوست و دشمن را خیره کرده است. و اگر هزینه‌های تحمیلی/ فرسایشی دفاعی نبودند، پیشرفته‌ترین مملکت دنیا بود.
اعراب اما، گرچه در قطعنامه و در تقسیم‌بندی مجمع عمومی حرفی از فلسطین زده نشده و صرفا از بخش عربی سرزمین اسراییل یاد شده بود، طبق معمول با زیاده‌خواهی و افزون‌‌طلبی و خالی‌بندی، هم خدا را می‌‌طلبیدند هم خرما را و به " همه‌چیز یا هیچ‌چیز " کم‌تر بسنده نمی‌کردند. و این چنین بود که در طول این تاریخ شست‌ساله، خنجر به‌جان خویش و آتش به‌خانه و کاشانه خود زدند.
*
شست سال از آن تاریخ می‌گذرد و اینک رئیس حکومت خودگردان‌ در آناپلیس، برای حصول یک‌وجب خاک وطن و برای به رسمیت شناخته‌شدن مرزهایی، که چیز زیادی هم از زمان صدور قطعنامه 1947 تا کنون از‌آن باقی نمانده است، از وساطت این مملکت و از اهمیت حضور آن رئیس کشور به دریوزگی افتاده‌است. و هنوز کو ؟ تا وطنی نصیب‌شان شود؟
*
شست سال از‌ آن تاریخ گذشت و هنوز درگیری‌های خانگی بین اقوام فلسطین به‌پایان نرسیده‌است، که اوج تازه‌ای نیزیافته است و هر کس در گوشه‌ای ساز خود را می‌زند.
اسماعیل هنیه، سیراب از دلارهای نفتی جمهوری اسلامی، در بخشی از سرزمینی که فلسطین‌اش می‌نامند، ورق‌پاره می‌نامد دستور رئیس حکومت منتخب ملت را و شخصا حکومت مطلقه دیگری علم می‌کند، که برحسب انتظار با خشم رئیس جمهور روبرومی‌شود. هنیه با تحجُر و با خشک‌مغزی، بیگانه با حقایق موجود و عاری از هرگونه آینده‌نگری، فریاد می‌زند در میکروفن: تا همه سرزمین اسراییل را ضمیمه فلسطین( بخوان غزه) نکرده‌ایم آرام نمی‌نشینیم.
هر چند اسراییل می‌تواند، اگر اراده کند، یا یک " کلیک "، برق میکروفن‌اش را قطع، نان‌اش را آجر، آب‌اش را سراب و با شلیک یک موش کوچولو، از هلیکوپتری بی‌صدا، به زیاده‌خواهی عوامفریبانه‌اش پایان دهد و او را به همانجا بفرستد که گمال عبدالناصرها و حافظ اسدها و عرفات‌ها با‌گنده‌گویی‌های‌شان برای همیشه بخُسبیدند.
آری او همه سرزمین تاریخی اسراییل را می‌طلبد، تا تبدیل کند آن‌خطه زیبا و متمدن را به بیغوله‌ای شبیه نوار غزه!
*
شست سال گذشت و هنوز رهبران این قوم در رؤیا غوطه‌ور و قرن‌ها از حقیقت فاصله دارند.
آن‌ها که برادران و اقوام و فامیل خویش را در جنبش رقیب، در "الفتح " بر نمی‌تابند و ما تقریبا هرشب بر صفحه تلویزیون شاهد لت و پاره‌کردن آن‌ها به‌دست حماسی‌ها هستیم.
این‌ها می‌خواهند سرنوشت خاورمیانه را به‌دست گیرند؟ و به‌دیگران رحم کنند؟ خدا نیاورد آن روز را.
*
محمود عباس نیز دست از رؤیاهایش بر نداشته‌است و از راه نرسیده نرخ تعیین می‌کند: نصف اورشلیم و بازگشت آواره‌گان فلسطینی را به‌سرزمین اسراییل می‌طلبد.
همان اورشلیمی که "داوُد" و "سلیمان" بانی‌اش بودند و اعراب، جز غصب بخشی از مکانی که "معبد مقدس" در آن قرار داشت همتی در توسعه این شهر تاریخی به‌عمل نیاورده‌اند.
همان آواره‌گانی که برادران عرب‌شان در 1947 از آن‌ها خواستند محل سکونت‌شان را موقتا ترک کنند تا قوای مسلح عرب، بدون آسیب زدن به زن و بچه‌های آن‌ها، قوم یهود را به‌دریا بریزد و سپس با خیال آسوده اجازه بازگشت به آنها بدهد تا در سرزمینی که نه بخشی از آن، بل همه‌اش را نصیب‌ خواهند برد زندگی کنند.
همان آواره‌گانی که اینک تقریبا کس از آنها زنده نیست.
فرزندان و نوه‌های‌شان نیز در جوامع عربی و اروپایی و آمریکایی حل شده‌اند و این ملت آواره، که به‌ترین و بیش‌ترین مشغله فکری‌شان تولید مثل است و هم اینک از 350 هزار نفر فراری سال 1947 جمعیت‌شان، به‌قول رفسنجانی، به پنج میلیون رسیده است، به‌شرطی راضی به بازگشت خواهند شد که نه در زباله‌دانی غزه و یا در کوچه‌های غبار آلود ساحل غربی، بل‌که در مکانی سکنا گزینند که اسراییلی‌ها با عرق جبین و کد یمین ساخته و پرداخته‌اند و توقع دارند به ثمن بخس به آنها بخشیده شود. تا انشاء لله در مدت کوتاهی زباله‌دانی دیگری در کنار زباله‌دانی غزه از آن بسازند، و پنج میلیون اسراییلی نیز داوطلبانه خویشتن را به‌دریا بریزند.
*
ما آرزو می‌کنیم برگزاری همایش صلح آناپلیس به صلحی واقعی و با دوام منجرشود.
ولی آیا تا زمانی که جمهوری اسلامی ایران وجود خارجی دارد این امر امکان‌پذیر هست؟
.....................................................................................................................................
قابل توجه دوستان
پیامگیر وبلاگ فعلا فقط با مرورگر " اکسپلورر " باز می‌شود.

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com