محمد رضا شاه اگر در ایام سلطنت، بویژه در سالهای آخرین، به ملتاش تکیه کرده و چشمانتظار اوامر و راهنمایی سفیران آمریکا و انگلیس ننشسته بود، بیشک تاج و تختاش به این سهل و سادگی فرو نمیریخت، هم خود آواره و گور یهگور نمیشد؛ هم ملتاش گرفتار حکومت متحجر اسلامی نمیگردید. دریغا که دولتمردان اسلامی هم اینک در همان راه گام مینهند و همان اشتباه را تکرار میکنند. فواره چه بلند شود سرنگون گردد. حکومت اسلامی، که پشت خود را در میان ملت خالی میبیند، در بحبوحه داد و ستد بستهی مشوقهای تجاری، تضمین امنیتی از غرب، یویژه از آمریکا میطلبد. جنگ زرگری بر سر غنیسازی او رانیوم و دستیابی، بههر قیمت، بهیک یمب اتمیی ذغالی یا گازاویلی در همین راستاست. جکومت اسلامی برای پذیرش این بسته مخالفتی ندارد! منتها بهجز تأمین اورانیوم غنی شده و کمکهای اقتصادی و مالی، چه تضمینی وجود دارد، که همین غرب و در رأس آن آمریکا پس از حل مشکل هستهای، دولت ایران را بابت عدم رعایت حقوق بشر در تنگنا قرار ندهند؟ و لغو اعدامهای فلهای، برقراری انتخابات آزاد، آزادی زنان و لغو شکنجه، تحت فشار مضاعف قرار ندهند؟ چه تضمینی وجود دارد که آمریکا اپوزیسیون ایران را در فروپاشی رزیم اُلیگاریشی، حمایت مالی و معنوی نکند؟ و روحانیون را به سرنوشت صدام دچار نسازد؟ میگویند آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. و لی خود بهتر میدانند که این شیطان بزرگ چه غلطهایی میتواند بکند؟ اگر آیتالله خمینی میگفت: آمریکا اونطرف دنیا، ما این طرف دنیا! چهکار با ما دارد؟ ولی جانشیناناش خوب میدانند دنیا چه کوچک شده؟ سؤال ایناست آیا همانطور که شاه فقید معتقد بود شالوده تاج و تختاش در لندن و واشنگتن پایهریزی شدهاست، همانگونه هم آیتاللهها معتقدند بدون حمایت آمریکا و غرب، برای همیشه، دوام نخواهند آورد؟ و در مقابل پذیرش «بسته» اجباری (آش خاله) تضمین میطلبند؟ * آخوندها بر سر دو راهی قرار گرفتهاند. اگر بستهی پیشنهادی غرب را رد بکنند؛ در برنامه مجازات و تحریمهای شدید قرار میگیرند. یا با بمباران احتمالی آمریکا و اسراییل مواجه میشوند و زیربنای مملکت و آنچه را که در راه توسعه اقتصادی، بویژه در تأسیسات هستهای و برپایی نیروگاهها، یا در کارخانههای اسلحهسازی، هزینه و سرمایهگذاری کردهاند با خاک یکسان میشوند. گیرم آخوندها موفق شوند چند شهاب دو- و سه- و چهار به « کویر نگب» در اسراییل پرتاب کنند، که با خطای نشانهگیری چندین کیلومتری که در رسانهها از آن یاد میکنند، چه بسا در دمشق بر سر بشار اسد یا در بیروت بر سر حسن نصرالله، یا در امان پایتخت اردن یا در نوار غزه بر سر اسماعیل هنیه فرود آیند. در هر صورت احتمال دارد با شروع این جنگ یا پس از آن طومار حکومت اسلامی در هم پیچیده شود. شاخکهای حساس آخوندها این را حس کردهاست. * و اگر بسته را بهپذیرند، چه پاسخی برای ملت ایران دارند؟ تکلیف آن همه هایهوی و «حق مسلم ماست» چه میشود. احمدینژاد آنگاه با چه رویی با مردم صحبت خواهد کرد؟ ولی آیا واقعا دغدغه ما و آخوندها این است؟ آیا اصولا آخوندها، آنهم در موضع قدرت، اهمیتی برای نظرات مردم قایلاند؟ آیا دولتمردان ایران خود را پاسخگوی ملت میدانند؟ آیا مردم ایران میتوانند سؤالی مطرح کنند، بدون اینکه زد و بندی و چوب و چماقی و گلولهای و پرتاب از پنجرهای و دستِ آخر زندان و شکنجه ای در پی داشته باشد! ( عباس پالیزدار)) آخوندها بارها از حس وطنپرستی و آزادیخواهی مردم، بهسود منافع خویش، سوء استفاده کردهاند. مردم دیگر اعتمادی بهآنها ندارند. مشکل اینک همین است. آنها اگر تکیه بر ملت داشتند چه نیازی بهبمب هستهای بود. بمب هستهای بر علیه چه کسی؟ در مقابل کدام دشمن؟ اگر ملت پشتیبان دولت بود، اگر دولت بهخواستها و نیازهای مردم توجه داشت، آمریکا و شیطانهای بزرگ و کوچک چگونهمیتوانستند در ملت نفوذ کنند؟
اصولا چه بهانهای برای نفوذ وجود میداشت؟ نفوذ و دخالت برای برقراری تساوی حقوق همه شهروندان؟ برای رعایت حقوق بشر؟ برای آزادی اقوام و مذاهب؟ لغو احکام عصر حجر، لغو سنگسار و شکنجه؟ زندان، اعدامهای جرثقیلی؟ ریشهکنی تبعیض و فساد؟ حکومت در داد و ستد بسته پیشنهادی غرب تضمین امنیتی میطلبد! از غرب! نه از ملت ایران!