خوانندگان این وبلاگ و جمله دوستانم، دشمنان که جای خود دارند، کم و بیش از دیدگاه من نسبت بهاسراییل و به خاورمیانه & Co اطلاع دارند و محض آگاهیی کسانی که نمیدانند از چه چیز سخن میگویم، عرض میکنم من بهعنوان یک ایرانی و بهعنوان یک مسلمان شیعه، نه با کشور اسراییل دشمنی دارم و نه با قوم یهود و فرزندان اسحاق کینهای. سهل است من سرزمین اسراییل را سرزمین اجدادی قوم بنیاسراییل میدانم، موطن فرزندان موسی، همانهایی که در کتاب آسمانیام قرآن مجید از آنها و از پیامبران آنها بهنیکی یاد شده است. و قوم یهود را قومی بسیار فرهیخته و سزاوار. کاش همه اقوام مثل آنها چنین فهمیده بودند و چنین مبتکر. من معتقدم نهتنها من، که هیچ ایرانی با اسراییل مشکل ندارد. حتا آقای سید علی خامنهای، حتا محمود احمدینژاد. آقای خامنهای تا زمانی که بهمقام معظم رهبری مفتخر نشده بود، کاری بهکار اسراییل نداشت. حالاش هم کاری با قوم یهود ندارد. او که بهتر از من میتواند قرآن را به روایتهای مختلف بخواند.
حالا شما بگو! من صهیونیستم؟
*
مشکل اینجاست که هر جا رهبر قافیه کم آورد سنگی بر میدارد و بهجای اینکه تو سر احمدینژاد بزند بهطرف یهودیهای بدبخت پرتاب میکند. مرغ عروسی و عزا. برده دل و جان من دلبر جانان من ...... دلبر جانان من برده دل و جان من او ، بامای کوتاه تر از بام یهودیها ندیده است، احمدینژاد به اقتصاد مملکت ریده است؟ تقصیر یهودیهاست. بلد نیست حرف بزند؟ تقصیر یهودیهاست. هاله نور میبیند؟ خود و ملت ایران را به سخره گرفته؟ تقصیر یهودیهاست. فلسطینیها عرضه زندگی کردن ندارند؟ فقط در خرابکاری استادند؟ تقصیر یهودیهاست. در منجیل زلزله آمده؟ در تهران سیل جاری شده؟ گناه اسراییل و تقصیر یهودیهاست. خلاصه هر جا و هر وقت کم آورد و احساس کرد سایه یک دشمن ضرور آید؛ پای یهودیها را پیش میکشد.
حالا شما بگو! من صهیونیستم؟
* احمدی نژاد هنگام سخن از اسراییل از لاشه متعفن، از مرده سخن میگوید. این چه لاشهایست که در تکنولوژی و توسعه اقتصادی و پیشرفت صنعتی با کشورهای مدرن جهان پهلو میزند؟ آدم وقتی سخنان احمدی نژاد را می شنود خجالت میکشد ایرانیست. و او رئیس جمهورش است. نماد یک مملکت، یک رئیس جمهور، اینجوری سخن میگوید؟ اینجوری گپ میزند؟ این جوری استدلال میکند؟ بهقول فلانی، خاک بر سرت.
ما از خود میپرسیم: این آقا در کدام طویله دکترایش را گرفته است؟
آقای رهبر! آقای معظم! گیرم از مرد رندی کروبی ترسیدی؛ از موذیگری رفسنجانی جا خوردی، ولی مگر آدم نو این مملکت قحط بود؟ قالیباف را انتخاب میکردی. هم قالیاش را میبافت هم بله قربان بله قربان میگفت، حرف دهنش را هم میفهمید. یا سردار زارعی را انتخاب میکردی. او در پشت زنان به رکوع و سجود رفته سرداریاش میکرد، شما هم چفیه فلسطینی بر گردن، رهبری امت را.
یکی بهمن گفت چرا رهبر فقط برای مسلمانان فلسطین دل میسوزاند؟ مگر مسلمانان دیگر مسلمان نیستند؟ گفتم چرا هستند ولی آنها چفیه ندارند. گفت ولی مسلمانان کشمیر شال کشمیری دارند! گفتم درست میگویی ولی شال کشمیری از حریر و ابریشم ساخته شده. حریر و ابریشم در اسلام حرام است.
حالا شما بگو! من که این حرفها زدهام من صهیونیستم؟
* شما فکر میکنید نفرت و کینه هیتلر از یهودیها پایه و اساس داشت؟ در زمان هیتلر و قبل از وی، آلمان هر چه داشت بیشتریناش مدیون شهروندان یهودیاش بود. ولی هیتلرسرمایههای مملکتاش را از بین برد، او خر بود، مریض بود، علیل بود، دور از جون احمدی نژاد خُل بود، کِرم داشت. * در 1947 سرزمین اجدادی یهود را به سهبخش تقسیم کردند. دو بخشش را دادند به فلسطینیها، یک بخش به یهودیها.
یهودیها از همان بخش کوچک بهشتی ساختند. هر بخش دیگری هم که به آنها تعلق میگرفت از آن بهشت میساختند. آقا این قوم مبتکر است، سازنده است، هی تو بیا و بگو نابود باید گردد، بگو لاشه است( عجب مردهای! عجب لاشهای!) فلسطینیها گفتند: لا وُلِک ! یا کُلهُم یا هیچهُم! دنیا گفت: کلهم که نمیشود، به هزار و یک دلیل. فلسطینیها گفتند: پس هیچهُِم ... و ماندند آنجور که دوست داشتند. حالا احمدی نژاد بیاید و یفه بدرد.
و طرفداراناش بیایند و بگویند من صهیونیستم.
شما بگو! من صهیونیستم. * ذوبشدگان در ولایت جهل معتقدند من که میگویم ایران و اسراییل پیوند فرهنگی با هم دارند، من که میگویم ما هیچ دشمنی با هم نداریم بهعکس میتوانیم با کمک یکدیگر کشورهای مان را آباد کنیم، میگویم ما دو تا منافع مشترک داریم، دعوای آنها با همسایگانشان دعوای ما نیست، بهما مربوط نیست، آنها میگویند من صهیونیستم ، میگویند لابد حقوق باز نشستگیام را از «موساد» و «سیا» میگیرم. یعنی حدود سههزار دلاری که دولت آلمان بابت مالیات و بیمه و حق باز نشستگی ماهیانه از حقوقام کسر میکرد، بر خلاف قانون مصادره کرده است. تا موساد و "سیا" از جیب مالیات دهندگانشان حقوق بازنشستگی مرا بهپردازند. حالا چرا و بهچه دلیل برای این ذوب شدگان مهم نیست، مهم بدنامی، مهم تهمت و افترا است، که در جمهوری اسلامی از شیر مادر حلالتر است.
بههر حال این یکی میگوید چهگونهاست که این ناخدا این چنین بیپروا از اسراییل جانبداری میکند؟ نکند او در سرزمینهای اشغالی زندگی میکند؟ و آن دیگری میگوید او صهیونیست است...
من از شما می پرسم! شما بگو! آیا من صهیونیستام؟
اگر از خودم بپرسید میگویم: آری، صهیونیست یعنی وطنپرست... آری من یک صهیونیستام، من یک وطنپرستم...
*
حالا خودتان بخشی از تهمتهایی را که بر حسب اتفاق در اینترنت یافتهام بخوانید و لذت ببرید. اضافه میکنم
بعضی جاهای این جدل از لحاظ نوشتاری قاطی پاتی هست، که تقصیر من نیست. من فقط کپی کردم.
بخشهایی را هم حذف کردم و گرنه مطلب طولانی میشد.
***
: نگارنده ی نخستین : ارژنگ البته .بنده هم دشمن هر كسي هستم كه بر ضد ايران و ايرانيان سخن بگويد.اما دوست من، شما اول با ارائه ي اسناد و شواهد معتبر نشان دهيد كه ناصر بر عليه ايران و ايرانيان سخني گفته است، بعد من هم با شما همراه خواهم شد.بر طبق كدام ديدگاه دفترچه خاطرات يك ناخدا سند معتبر است ؟من هم مي توانم براي شما يك دفترچه خاطرات ديگري بياورم كه كاملا ضد اظهارات اين ناخدا باشد، آيا شما آنها را دربست خواهيد پذيرفت ؟
....................
جدای از اظهار نظرهای سیاسی و مطالب دیگر که مورد تایید من نیستند خاطرات ایشان بسیار جالب و همراه با عکسهایی از خود ایشان و کشتیهایی در آن کار میکردند است.اگر شما نیز دفترچه خاطراتی این چنین همراه با ذکر تاریخ و مزین به عکسهایی از نویسنده اش دارید لینکش را قرار دهید تا بخوانم خوشحال میشوم با وقایع آن زمان بیشتر آشنا شوم. لینک خاطره ناخدا: http://hamid-midaf.blogspot.com/2007/06/1967.html __________________.
نگارنده ی نخستین : ارژنگ دوست گرامي من واقعا متعجبم از شما كه چرا اين همه اصرار بر پروپاگانداي صرف و متعصبانه و كاملا غير منطقي براي اين شخص و سايتي داريد كه مطالبش به هيچ وجه ( تكرار مي كنم به هيچ وجه ) استناد و شهود تاريخي و منطقي و علمي ندارد.بي اعتباري اين خاطرات را در پاسخ اولين پست تان مو به مو نشان داده ام .دفترچه خاطرات ، تزئين شده به عكس و تاريخ - كه هر سه ! مي تواند ساختگي باشد - اعتباري براي هيچ نوشته اي نمي آورد.مطالب ايشان بايد از راه تطبيق دادن با كتب معتبر و شواهد معتبر تاريخي اثبات شود.با يك نگاه به مطالب ايشان مي تواند ديد كه وبلاگ وي دقيقا يك « پايگاه صهيونيستي »است ، كه مي تواند توسط خود صهيونيست ها ايجاد شده باشد.و اصلا معلوم نيست كه چنين شخصي به عنوان « يك ناخداي باز نشسته » وجود خارجي داشته باشند.اگر ايشان در نيروي دريائي ايران خدمت كرده اند و در آنجا داراي سوابق اداري هستند و اكنون دارند حقوق بازنشستگي دريافت مي كنند.و از طرف ديگر دارند به اين روشني و با اين قلدري از منافع و اعمال جنايتكارانه و متجاوزانه ي صهيونيست ها - كه كاملا بر خلاف سياست رژيم آخوندي است - حمايت مي كنند و حتي خود را در اين راه به آب و آتش زده اند و« ايثار و مجاهدت » مي كنند و ...چرا تا به حال بر عليه او هيچ اقدامي صورت نگرفته ؟!مگر اينكه ايشان ساكن « فلسطين اشغالي ! » باشند و حقوق و مزايا و انعام و ... ! را از آنجا دريافت كنند !
.................................
شما هم چه اصراری دارید که همه را دروغگو و صهیونیست بخوانی.مگر هر کسی یک حرفی مخالف دیدگاههای من زد باید او را دروغگو بخوانم و تمام سخنان دیگرش را نفی کنم.انسان خرد دارد و سخن راست را از نا راست تشخیص می دهد.(عقل انسان میگوید کسی این همه خاطره از بچه گی و روابط جانوادگی شغلی و دوستان و سفر و غیره نمی نویسد که وسطش بیاید به عبدالناصر یا صدام و دیگر قهرمانان عرب بد بگوید) در ناخدا بودنش که شکی نیست اگر با دریانوردی آشنا باشید متوجه میشوید.اگر خاطرات دیگر را خوانده بودید متوجه میشدید که او فردی جنوبی بوده یکی از جوانترین ناخداهای ایران و پیش از انقلاب به آلمان رفته در آنجا زندگی کرده بازنشسته یک شرکت آلمانی و همسرش نیز آلمانیست و اکنون ساکن همانجاست.من با دیگر سخنانی که گفته کاری ندارم اما خاطراتش را که به صورت طنزگونه نوشته راست می انگارم.شما هم به جای اینکه خود شخص را خراب کنید بهتر است با ارایه مدارکی خاطره ای سندی چیزی نشان دهید عبداناصر ایرانی دوست بوده و کشورهای عربی میتوانند دوست کشور ما باشند.اگر بخواهید لینکی در مورد کتابهای درسی کشورهای عربی در برایتان قرار می دهم.اگر هم دوست داشتید بدون پرداختن به حواشی این بحث بطور واضح بگویید آیا وجود اسراییل برای ما مفید بوده یا نبوده است؟ (با ذکر دلایل) __________________.
: نگارنده ی نخستین : ronin قهرمان از نظر چه کسی بوده؟ هر کسی برضد مردم ایران سخن بگوید از نظر من و دیگر ایرانیان منفور است چه صدام باشد چه بوش باشد ویا عبدالناصر.این خاطرات هم برای یک فردیست که وجود حقیقی دارد که البته من با سخنان و دیدگاه سیاسی اش چندان موافقتی ندارم اما از آنجا که به کشورهای گوناگون سفر کرده و در آن برهه خاص حضور داشته و رفتار مصریان و دیگران را با ایرانیان به چشم دیده است برای من سندیتش بیشتر ازسخنانیست که جوانی امروزی که از چیزی خبر نداشته میگوید
.................................
. البته .بنده هم دشمن هر كسي هستم كه بر ضد ايران و ايرانيان سخن بگويد.اما دوست من، شما اول با ارائه ي اسناد و شواهد معتبر نشان دهيد كه ناصر بر عليه ايران و ايرانيان سخني گفته است، بعد من هم با شما همراه خواهم شد.بر طبق كدام ديدگاه دفترچه خاطرات يك ناخدا سند معتبر است ؟من هم مي توانم براي شما يك دفترچه خاطرات ديگري بياورم كه كاملا ضد اظهارات اين ناخدا باشد، آيا شما آنها را دربست خواهيد پذيرفت ؟