Donnerstag, Juni 12, 2008
سناتور اوباما همشهری‌‌ست؟
مطلب نسبتا مفصلی در رابطه با « بارک حسین او باما»، کاندیدای ریاست جمهوری دموکرات‌ها، نوشته بودم، که ناگهان، حین جستجو در اینترنت، برای کسب اطلاعات بیش‌‌تر، به آدرسی برخوردم که مدعی‌ست بارک اوباما ایرانی‌الاصل و بوشهری‌ست.
خودتان می‌توانید حدس بزنید این خبر برای من، که زاده‌ی بوشهر هستم، چگونه مثل بمب در گوش‌ام ترکید.
ما در بوشهر هم‌شهری و هم‌وطن سیاه‌پوست کم نداریم. می‌گویند دریانوردان و بازرگانان بوشهری در اوایل دوران قاجار و حتا پیش‌تر، آن‌ها را از جزیره « زنگبار ++ »، که در 30کیلومتری شرق آفریقا، در امتداد ساحل کشور «تانزانیا»، قرار گرفته‌است، با خود به بوشهر آورده‌اند. نخست به‌عنوان برده، سپس در محیط و اجتماع حل شده‌ و مسلمان شیعه شده‌اند. من خود همسایگان و همکلاسی‌های سیاه‌پوست داشتم، که زندگی و دوستی با آن‌‌ها چنان برایم عادی بود، که هرگز رنگ پوست‌شان توجه‌ام را جلب نمی‌کرد و آن‌ها هم، خیلی عادی، یکی از ما بودند.
ما بوشهری‌ها به«آب» می‌گوییم «اَو». او با ما، یعنی: آب با ما است.
یک تیم از مؤسسه تحقیقات تاریخی دانشگاه ام-آی-تی آمریکا مدعی‌ست اجداد (اوباما) بوشهری و شیعه بوده‌اند.
می‌گویند: جد بزرگ وی میرحسین خان اوبامایی از میرآب های معروف بوشهر بوده‌است، که پس از یک نزاع خونین با سّقاباشی ناصرالدین‌شاه قاجار از بوشهر فرار کرده و پس از سالها دربدری در سرحدات عثمانی، سر از حلب در آورده و در همان جا فوت می‌کند. پسرش علی‌اصغر اوباما، به‌خاطر ضدیت اهالی عثمانی با شیعیان ایرانی، با خانواده‌اش به‌سمت طرابلس کوچ می‌کنند و بعدها، یعنی اندکی قبل از جنگ دوم جهانی، به شرق آفریقا مهاجرت می‌نمایند. پدر بزرگ اوباما در آنجا، یعنی در آفریقا برای امرار معاش تن‌پوش‌هایی از پشم شتر می‌بافته است، که به‌شدت مورد علاقه مردم قرار می‌گیرد. اسم آن تن‌پوش «برک» یا به‌قول فرنگی‌ها "باراک" بوده است، که یک اسم و اصطلاح ایرانی است. بقیه داستان را خودتان در لینکی که در پایین می‌گذارم دنبال کنید.
*
ولی می‌خواهم بگویم: حالا می‌فهمم چرا و به‌چه دلیل مقامات جمهوری اسلامی، به‌ویژه دکتر محمود احمدی‌نژاد، قصد تماس و اصرار به مذاکره با این همشهری پیشین من دارند و هی تکرار می‌کنند که « اوباماست».
*
از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان، تا آن‌جا که مأمورین مخفی «سیا» و «موساد» یواشکی به‌من اطلاع داده‌اند، گویا مشاورین‌ «اوباما» تو گوش‌اش پچ پچ کرده‌اند و گفته‌اند: تو که می‌گویی: "همان‌طور که جان اف کندی و رونالد ریگان در بحبوحه جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی مذاکره کردند؛ من نیز با جمهوری اسلامی و با پرزیدنت احمدی‌نژاد، بر سر اختلاف‌های دو کشور، وارد مذاکره خواهم شد"
باید بدانی که شوری‌ها کمونیست بودند؛ کافر بودند، ملحد بودند، خدا و دین و مذهب را باور نداشتند.
لاکن این‌ها، این آخوندها، این‌ها مسلمان‌ هستند!
مسلمان‌ها دروغ می‌گویند، کلک می‌زنند، دورویی می‌کنند، تقیه می‌کنند، شیطان را گول می‌زنند؛ نمک می‌خورند و نمک‌دان را می‌شکنند، برج‌های دو قلو و سه‌قلو را منفجر می‌کنند، کمربند انتحاری به کمرشان می‌بندند.‌ با هرگونه مذاکره صلح و گفتمان مهر و دوستی مخالفت می‌ورزند.
این‌ها، این آخوندها، پیروان مسیح و یهودیان و اصولا پیروان مذاهب دیگر را جزو آدم حساب نمی‌کنند و معتقدند دروغ گفتن و کلک زدن به‌آن‌ها، چه اروپا‌یی باشند چه آسیا‌یی، چه آفریقایی باشند چه آمریکایی، چه سیاه باشند چه سفید، نه تنها مستحب، که یک واجب شرعی‌ست.
می‌گویند کلاه‌گذاشتن سر امت عیسا و دشمنی با قوم موسا خیر و برکت و ثواب دنیوی و آخروی در پی دارد.
مشاورین به « بارک اوباما» گفته‌اند: پنج سال آزگار است اروپایی‌ها سر معامله غنی‌سازی با آخوندها چونه می‌زنند، به‌کجا رسیده‌اند؟ چه نتیجه‌ای گرفته‌اند، که تو می‌خواهی در مذاکره‌ات با آن‌ها به آن برسی؟
گفته‌اند هر روز یک بمبولی سوار می‌کنند این‌ها... و این اروپایی‌ها ساده‌لوح هستند که هی باور می‌کنند قول و قرار آن‌ها را.
هی وعده سر خرمن می‌دهند این عمامه به‌سرها... تا فصلی دیگر، تا سالی دیگر و هی امروز و فردا می‌کنند... تا سر انجام به بمب اتم دست‌یابند، هم ما و هم دنیا را در حالت کیش/مات قرار دهند.می‌گویند: مبارک حسین پس از شنیدن این حرف‌ها نیم‌ساعت گوش‌اش سوت می‌کشیده است. نه تنها گوش‌اش، که کله‌اش هم سوت می‌کشیده و ساعت‌ها نفس در سینه حبس، از شگفتی بیرون نیامده است. سپس نفس عمیقی کشیده گفته‌است: نمی‌دانستم هم‌‌وطنان سابق‌ا‌م چنین اعجوبه‌هایی هستند، سپس علامت صلیب بر سینه‌اش نقش کرده و گفته‌است: پناه می‌برم به گاد.
*
من شخصا نامه‌ای به زبان بوشهری تهیه دیده بودم و می‌خواستم برای مبارک حسین پست کنم.
در آن تأکید کرده بودم که:
عامو مو سیت میگُم دریغ(دروغ) اینا نخوری‌یا... گولِت نزنن‌نا ... حواست بشه عامو - اینا کین خر نر میلن عاموها...
*
ولی همان‌طور که عرض کردم پس از تماس «سیا» و «موساد» و شرح چگونگی ماجرا، من نیز از ارسال نامه منصرف شدم.

این هم لینک مطلب:

http://www.persianhub.org/off-topic-free-talk-published/156613-1575-1608-1576-1575-1605-1575-1575-1740-1585-1575-1606-1740-1575-1587-1578-a.html
.......................
پی‌نوشت:
حالا این یک طنز بود یا نه؟

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com