Samstag, April 21, 2007
میداف دوساله شد

از نوامبر تا آخر فوریه هر سال اوُج زمستان در شمال آلمان است. برف و بخ‌بندان و سرمای زیر 25 درجه . ساتیگرادش را می‌گویم ...
زیر سی درجه‌اش هم دیده ‌ایم. لاکن امسال خبری از این حرف‌ها نبود. چند روزی یخ‌بندان شد و برفی بارید و هوایی سرد شد و ماتحتی یخ زد، حرارت هم زورکی تا حدود 10 درجه زیر صفر رفت و دیگر هیچ.
آسمان همیشه پوشیده بود از ابر. و هوا کم‌کمکی سرد، اکثرا حوالی صفر درجه و یکی دو سه بار هم برفی پارو کردیم ولی در مجموع ... نع ، متأسفانه یا خوشبختانه زمستانی نداشتیم. پشه کوره‌ها و مگس و کنه‌ها با دُمب‌شان گردو می‌شکنند.
جای مجید زُهری هم که برف پارو کردن را خیلی دوست دارد خالی بود امسال او مشغول برف‌های تورنتو بود.
ما زمستان نداشتیم. در عوض‌اش بیش از پنج هفته است بهار داریم، بهار خالص. هر روز تابش آفتابِ عالم‌تاب، همه جا سبز و خرم، هوا مطبوع و دلپذیر، نه گرم و نه سرد و همیشه بهار...
*
اینجا، در آلمان، حرف از « کلیما واندل » ** یا « ِکلیمت چینج‌ » و صحبت ازتغییر و تحول جوی و قاطی شدن آب و هواست.
‌یخ‌های قطبی از خجالت دارند آب می‌شوند، نه زمستان‌مان زمستان درست و حسابی‌ست و نه تابستان مان تابستان آدم‌ها. هم اینک که فصل بهار‌است هوای وسط تابستان را داریم. از سوراخ اوزون هم که مگو و مپرس، روز به روز گشاد‌تر می‌شود...
این آخر هفته هم مثل چند " ویک اِند Weekend" قبلی پر بود از آفتاب و مملو بود از هوای بهشتی. پس از پیاده روی و دوچرخه سواری‌های متعدد و طولانی چند ساعتی هم فدای ( پی - سی ) کردیم. فرصتی دست داد که با دوست عزیزی در ایران گپی، مپی بزنیم. مدتهاست در دنیای مجازی هم‌دیگر را می‌شناسیم و لی اولین بار بود که فرصت حرف زدن پیدا می‌کردیم که خدا اجر دهد مجریان گوگل تاک را.
چه واضح و بدون خِش خِش و پِش پِش و بی‌مشکل صحبت کردیم. لذت بردم از هم‌صحبتی با این جوان فرهیخته وطنم که بیش از 34 سال از سن‌اش نمی‌گذرد ولی پختگی یک مرد دنیا دیده را دارد، چه پُر محتوا سخن می‌گفت و نگاه‌اش به امور چه با اشراف بود.
با چند نفر دیگر هم از دوستان نادیده گپ زدم. یکی از آنها گله داشت و آه وناله می‌کرد که فلانی! مکن اینجور، مساز آنجور! چرا آخوندها را به سیخ می‌کشی؟ چرا در پست قبلی آن‌ها را "تپاله " خطاب کردی؟ از کون خر بیرون‌شان آورده و در کون گاو فرو‌شان کردی؟ می‌گفت : آخه اینها هم آدم هستند! می‌گویی پول دوست و مقام پرستند؟ خُب کیست که نیست؟‌
*
گفتم پدر جان، پسر جان، برادر جان، آقا جان، خانم جان؟ چه کنم؟ دریا نوردم و معذور!
من نا سلامتی در محیطی بزرگ شده‌ام که مثل سربازخانه می‌ماند. آنجا، در دریا، حلوا تقسیم نمی‌کنند! کلمات و جملات بفرما و خواهش می‌کنم و تمنا می‌کنم سرمان نمی‌شود! این اصطلاحات قشنگ و زیبا متعلق به خانم‌معلم‌ها‌ی مدارس دخترانه در ساحل است، یا ورد زبان غنچه‌ دهان‌های ملوس و شیک‌پوش و نازک‌نارنجی است. ما شبانه روز با موج و توفان و با باد و بوران و هاریکن و احیانا آتش‌سوزی درگیریم و با استرس در نبرد دایم. آنجا، در کشتی، حرف کاپیتان آیه منزل است، برو برگرد ندارد، جبهه نبرد است و جای بحث و وراجی نیست.
می‌دانم من اینجا در کشتی نیستم ! ولی به نحوی سوار بر کشتی‌ای هستم که این بی‌خردان بی‌‌سوادِ بد‌نهادِِ قدرت پرست، هَر - آن - در صدد غرق کردن‌اش هستند و بعید نیست فرمانده کل قوا، آخوند خامنه‌ای و گل سرسبد، رییس جمهور هالو کوستی‌ی منتخب‌اش ( آدم قحط بود) مارا نیز با خود به قعر اقیانوس ببرند و بر اثر جهل خویش ما را هم غرق در گرداب کنند..
*
گفتم اگر دستم به آخوند جنتیی برسد چنان کشیده‌ای تو گوش‌اش می‌زنم که برق از کونش بپرد.
مرتیکه تو این سن و سال بجای اینکه میدان برای جوان‌ترها خالی کند و برود تو حجره‌‌اش بنشیند و رساله توضیح‌المسایل فی‌الکثافات و النجاسات و چگونگی جماع انسان با حیوانات موذی و شتران اهلی بنویسد، محکم به صندلی قدرت چسبیده و همراه با یک گروه مجنون مثل خودش تعیین می‌کنند برای ما کاندید رئیس جمهوری را و نمایندگان مجلس را!
آنهم کسانی از بیخ و بُن احمق‌نزاد و از نادان‌ترین طیف جامعه. این علمای اعلام مفت‌خور معتقدند ما نفهمیم، ما قدرت درک و انتخاب نداریم! او، یعنی شیخ جنتی و اعوان و انصارش، که جز مرد رندی هر از بر تشخیص نمی‌دهند و به‌زور پول نفت ملت و مسلسل بدستان اجیرشان بر سر قدرت مانده اند،‌ بر این باورند صلاح ما را به‌تر ازخود ما می‌دانند! من چگونه از این فضولات اجتماع، از این دروغ‌گویان زورگو، به احترام یاد کنم؟
*
می‌گویند آخوندها بیایند و مثل دولت‌مردان آفریقای جنوبی از مردم معذرت به‌طلبند. یعنی رهبر انقلاب، نماینده‌ی خدا، جانشین رسول اکرم، نماینده بر حق امام زمان، ولی امر مسلمین جهان، بیاید و اقرار بکند که بی‌هوده نماینده پروردگار بوده است و غلط می‌کرده دستورات دین مبین را به اجرا می‌گذاشته است.
یعنی آیات عظام و علمای اعلام و حجج اسلام بیایند و اقرار بکنند که آنچه تا کنون می‌گفته اند و به آن عمل می‌کرده اند کشک بوده است و بلا نسبت شما.... استغفر‌الله ... لا اله الی‌الله ... نمی‌گذارید دهانم بسته باشد ها...
*
می‌گویند مجازات اعدام در ایران لغو بشود!
،یعنی ما بیاییم و لغو بکنیم در یک کشور اسلامی شیعه، که بیش از نود درصدش تابع دین مبین هستند یک قانون مهم مذهبی را ! یعنی بیاییم و مثلا بگوییم کسی حق اذان گفتن یا نماز خواندن ندارد. یعنی بیاییم آیه‌هایی را که در خصوص قصاص و کشت و کشتار و یقتلون فی سبیل‌الله، نازل شده‌اند کاَن لمَ یکُن اعلام کنیم ! نعوذ بالله!
یعنی بیاییم و نقد بکنیم و ایراد بگیریم بر گفته‌های امام خمینی! زمانی‌که در خطبه‌های متعدده می‌ فرمودند حضرت علی در یک روز هفتصد نفر از کافرین و ملحدین را در راه اسلام گردن زده است! یعنی ما بیاییم بر خلاف اصول دین مبین حکم اعدام را برای همیشه از بین ببریم! یعنی تو کار خدا دست ببریم و حکم لایتغیرش را تغییر بدهیم و خسرالدنیا والآخره بشویم!
که چه بشود؟ که فرنگی‌ها بیایند و به به و چه چه بکنند و بگویند ایرانی‌ها هم مثل ما مدرن و لاییک و لیبرال شده اند...
*
یادم رفت بگم وبلاگ « میداف » امروز وارد سومین سال‌اش می‌شود. می‌خواستم چیزی در باب تولد « میداف » بنویسم گرفتار چه بحثی شدم...
*
تشکر می‌کنم از را هنمایی‌های همه دوستان عزیزی که هرگز کمک‌ها و راهنمایی‌های فنی‌شان را از" میداف " دریغ نکردند از جمله احسان( شنـــا در شـــن‌زار ) و ورجاوند عزیز، که همه‌گاه همراه و یارم بوده و هست و خُسن آقای عزیز که واقعا یک آقاست و بویژه مدیون راهنمایی‌های بی‌پایان دوست عزیزم اسد هستم که خدایش به‌سلامت دارش.
............................................................
** Klimawandel
Climate Change

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com