شنیدم میر حسین موسوی وارد دانشگاه نشده، که در پشت نردهها در صف دوستان و همرزمان حضور داشته است. کار درستی کرده! بهآخوند اعتمادی نیست. چه بسا ممکن بود رفسنجانی در زدن یکی به نعل یکی به میخ، میخی هم به طرف موسوی پرت کند و او - موسوی - اگر در صف نماز گزاران حضور میداشت، محکوم به سکوت بود. زیرا امکان پاسخگویی نداشت و همین سکوت وی بهانهای میشد به دست حسین شریعتمداری و دارو دستهاش، برای تحقیر وی و کوبیدن رهبر جنبش نزد هواداراناش، که شریعتمداری در منفیبافی استاد است.
شعار: " خونی که در رگ ماست/ هدیه به رهبر ماست" نیز از ابداعات او است، که انتظار دارد نوگلان، نوجوانان و نوباوگانِِ وطن، جانشان و خونشان را نثار پیرمردی معتاد، قدرتدوست، معیوب و خرفت، بکنند، تا چند صباحی بیشتر بر مردم حکومت بکند، ولایت بکند و شریعتمداریها از نعمات آن برخوردار شوند. * ما از رفسنجانی، بهدلیل اینکه در خطبههایش علیه آزادیخواهان و علیه جنبش سبز جبهه نگرفت و در دوپهلو سخنگفتن، پهلوی طرفداریاش از ملت سنگینی کرد، سپاسگزار نیستیم. او به وظیفهاش عمل کرد. او راه دیگر و چاره دیگری نداشت، هرچند در مقام رئیس مجلس خبرگان و رئیس مجمع تشخیص مصلحت، قادر بهانجام کارهایی بیش از این بود و هست، که نکوهش و سرزنش مقام رهبری - اگر نگوئیم عزل - بهدلیل قانونشکنی، یکی از آنهاست و دو دیگر، آلترناتیو تندادن به رفراندوم و همهپرسی!
* ایشان اگر در مقابل احمدی نژاد از موسوی حمایت میکند، نه تنها بهدلیل نفرتیست که از رئیسجمهور منتصب رهبر دارد و از اتهامهای او علیه خانوادهاش بیزار و کینه آخوندی بهدل گرفته است، بلکه میداند، خوب هم میداند، احترام به رأی مردم و رسیدن موسوی بهحقاش، در حکم نجات انقلاب و تداوم حکومت آخوندی است! یعنی گزینهای که سیدعلی رهبر، گُمشده در استبداد و ذوبشده در دُگم خویش، از آن غافل است. یا قدرت درکاش را ندارد! یا دارد ولی بیش از حد به نیروی نظامی و انتظامیاش متکیست. اما تا کی؟ دریغا او نیز به همان مرضی مبتلا شدهاست که همه دیکتاتورها به آن مبتلا میشوند: سنگینی گوش ( عبرت و بصیرت)...
* پس از حضور گسترده ملت در تظاهرات دیروز، جهان اینک منتظر حرکت رهبر در صحنه شطرنج است. او، همانطور که رفسنجانی دیروز در نماز جمعه نصیحتاش کرد، یا با تندادن بهخواست ملت و انجام حرکتی معقول، در صدد نجات انقلاب و حکومت آخوندیاش بر میآید، یا بیش از پیش مسبب سرنگونی زودرس آن میشود، که خواست اکثریت است. یک چیز در این بازی از هماکنون مشخص است: برنده ملت است، که همیشه در تاریخ چنین بودهاست، فقط کمی درایت و قدرت تشخیص لازم است، که دیکتاتورها، بهگواهی تاریخ، فاقد آن هستند.