نمیدانم آقای هوشنگ امیر احمدی تا چه حد معرف حضورتان هست؟ ایشان بهگمان خویش، سعی دارد راه مذاکره بین ایران و آمریکا را هموار کند و در راه کوششی که آغاز کردهاست گاهی اینور، گاه آنور اقیانوس، در تردد است. از نتایج مذاکراتی نیز که تا کنون صورت گرفته است گزارش موثقی در دست نیست. من شخصا از مخالفین سرسخت قطع رابطه با آمریکا هستم بهدلایل فراوان، که مطرح کردنشان در این یاد داشت نمیگنجد. من با وجودیکه تحصیل و آموزشی دانشگاهی در علوم سیاسی و یا تجربهی آکادمیک در جامعهشناسی ندارم، نمیدانم چرا چنین استنباط میکنم که در مقایسه با افکار و رفتار بعضی از هموطنان فرهیخته و تحصیلکرده، اگر حمل بر خودستایی نشود، بسیار فهمیدهتر و منطقیتر میاندیشم. اگر شخصی مذهبی بودم میگفتم این علائم نشان از امدادهای غیبی دارند و صاحبالزمان بهدادم رسیده است! ولی حقیقت این است که من، چه از لحاظ عقل و شعور و چه از لحاظ استنباط و منطق و واقعیتشناسی، از دیگر هموطنان برتر نیستم. بل باور دارم همه مثل من فکر میکنند یا من مثل دیگران فکر میکنم؛ اگر بگویم: خامنهای، (کاری بهاحمدی نژاد بیچاره ندارم که طفلکی فقط وظیفه دستبوسی رهبر را دارد)، که همهکاره مملکت و تصمیمگیرنده در ایران است، محال است از درب مذاکره با آمریکا وارد شود! که اگر چنین کند فلسفه وجوی خویش را نقض کردهاست. او زمانی به آبرو و حیثیت و به استنباط و فلسفه خویش فاتحه بیالحمد میخواند که با سنبهای پر زور مواجه شود. مثلا با تهدید و ارعاب در حمله قریبالوقوع به تأسیسات و تجهیزات اتمی و نظامی و اقتصادی ایران، که عدم پشتیبانی مردم و در نهایت سقوط حکومت آخوندی را در پی خواهد داشت. هماکنون که دولت دستنشانده رهبر، بویژه خود وی، از هیچ نوع مشروعیتی در ایران برخوردار نیستند، و در اوج تنفر و بیزاری مردم قرار دارند و آبروی آقا با اِعمال تقلب و فریبکاری از دست رفته است، بهترین فرصت برای حمله به تأسیسات هستهای ایران است. این را نهتنها من، بهعنوان شهروند عادی، بل دولتهای اسراییل و آمریکا و دیگرانی، که نفعی در اتمی شدن ایران ندارند، بخوبی میدانند، بویژه دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس و دیگر همسایگان کوچک و بزرگ.
* آقای هوشنگ امیر احمدی در برنامه شنبه شب صدای آمریکا (ششم تیرماه) ضمن انتقاد از میرحسین موسوی از وی ایراد میگرفت که چرا ایشان، یعنی آقای موسوی، حاضر به یک سازش، به یک مصالحه، به یک توافق با دولت احمدی نژاد نیست؟ و مثال میآورد دولت اسراییل را، دولت آلمان و دیگر کشورهای اروپایی را، که هنگام مواجهه با بنبست، در تقسیم قدرت به توافق میرسند، که در ایران نیز این چنین به توافق برسند: مثلا دوسال اول را آقای احمدینژاد رئیسجمهور باشد، دو سال دوم را آقای موسوی!!
یا اینکه آقای موسوی دولت احمدی نژاد را بهرسمیت بشناسد؛ در مقابل چند وزیر در کابینه دکتر احمدی نژاد داشته باشد.
من واقعا نمیدانم آیا من از عقل و شعور و درایت بیشتری برخوردارم یا این آقایان، که دکتر و پروفسور و استاد دانشگاه هستند فرسنگها از واقعیتهای وطن بدوراند؟ بگذریم از این مطلب، که مقایسه جامعه آخوندزده و دولت واپسگرای جمهوری اسلامی، با دول مترقی و پیشرفته و آزاد و دموکرات غرب، قیاس معالفارق است؛ ولی آیا فکر میکنند آقای خامنهای، آنگاه که در بحبوحه انتخابات از ته مانده آبرو مایه میگذارد، دین و مذهب را در گرو فریب و تقلب قرار میدهد، احمدی نژاد را، بر خلاف نظر میلیونها رأی دهنده، در پستاش ابقا میکند، آیا چنین شخصی راضی میشود کسی مثل آقای میرحسین موسوی بیاید و قدرت را با وی تقسیم کند؟ آیا اگر آقای خامنهای، بهفرض محال، با تقسیم قدرت موافقت بکند، آیا ضمانتی وجود دارد که تا دوسال دیگر، که نوبت به موسوی میرسد، وی را سر به نیست نکنند و به همانجایی نفرستند که فروهرها را فرستادند؟ آیا حسین شریعتمداری، که متخصص پروندهسازی است، با خراب کردن سوابق ایشان، اعتماد و مشروعیت رئیسجمهورشدن را از وی سلب نخواهد کرد؟
میلیونها مردمی که در رأیگیری شرکت کردند و آقای خامنهای ناجوانمردانه آن را بهحساب پشتیبانی از نظام منظور کرد، صرفا به این دلیل هفتهها در خیابانها تجمع کرده بودند، در ستادهای انتخاباتی رقیب فعالیت کرده بودند، بیخوابی کشیده بودند، وقت صرف کرده بودند، چون «تغییر« میخواستند. اگر قصد و منظورشان انتخاب مجدد احمدی نژاد بود که لزومی به شرکت در انتخابات نداشتند.
وقتی رهبر میگوید شرکت انبوه مردم در انتخابات برای انتخاب احمدی نژاد بوده است آیا این یک اهانت آیا این یک توهین به شعور ملت ایران نیست؟
آقای خامنهای، این است درد مردم.
بس کنید از اینکه ملت شریف و وطن پرست ایران را مزدور آمریکا و نوکر اسراییل و یا اراذل و اوباش بنامید!
آقای خامنهای، نکنید اینطور که همین مردم، همین امت، همین ملت، مزار و آرامگاه تو را پس از مرگت با خاک یکسان کنند!
نام ننگ که تا ابد برای خود بجا گذاشتی. آیا محمود احمدی نژاد ارزش آن را داشت که تو از اوج عزت به حضیض ذلت سرنگون شوی؟