Sonntag, Juni 14, 2009
رژیم اسلامی، منفور در وطن، منزوی در جهان
مگر می‌‌شود این رویداد نامردمی، نا اسلامی و آن‌چه را که در وطن رُخ داده است به‌همین آسانی و به‌همین سادگی هضم کرد؟ باور کرد؟ قبول کرد؟ فراموش کرد؟
انسان از خود می‌پرسد مرد خدا و این‌همه وقاهت؟ رهبر معنوی و مذهبی‌ی یک ملت و این‌همه بی‌پروایی و قباهت؟ روحانی، آیت خدا، مرجع تقلید و این‌همه مقام‌پرستی و قدرت‌طلبی و دنائت؟ این همه خود‌محوری و آلوده به‌ خباثت؟
28 مرداد 32 بنام روز کودتای شاه در تاریخ ایران رقم خورده است و 22 خرداد 88 بنام روز تحقق کودتای سید علی خامنه‌ای بر علیه ملت‌اش.
رهبری که نه از جمهور نشان دارد و نه ازاسلام .
و فردا، در ایران آزاد، فرزندان و نوه‌های همین جوانان بُهت‌زده و مأیوس، هر سال، در چنین روزی، در سوگ کسانی که در این روزها کتک خوردند، مجروح شدند یا کشته شده‌اند، شمع روشن خواهند کرد و به شما بانیان کودتا نفرین خواهند فرستاد.
*
من رأی ندادم، دلیل اش [ اینجا ] نوشته‌ام. ولی کسی را هم به‌تحریم تشویق نکردم، هر کس آزاد است آن‌جور فکر کند و آن‌طور تصمیم بگیرد، که در تعامل با وجدان و منطق خویش می‌پندارد.
شب رأی‌گیری اما تا صبح بیدار و پشت کامپیوتر نشسته بودم. شب از نیمه گذشته بود که پیش‌تازی احمدی نژاد در آراء شمرده شده را لحظه به‌لحظه خبر دادند. شمارش آراء را، و تعیین برنده و بازنده با چنین سرعتی فقط در کشورهای اروپایی، با سیستم‌های مجهز و مدرن اکترونیکی و با دیسیپلین و پشت‌کار قاطع، سراغ داشتم، ولی نه در ایران آخوندزده که حتا قادر نیستند اختلال در پیامک‌های تلفنی را مرتفع کنند؟
شگفت زده مطلبی برای درج در وبلاگ‌ام نوشتم ولی با ظّن به این مطلب ‌که ممکن است اشتباهی در شمارش آراء رُخ داده باشد در انتشار آن دست نگهداشتم و منتظر ادامه شمارش‌ شدم. غافل از این که وزارت کشور دستور دارد طبق لیستی که قبلا تهیه دیده، نتایج ساختگی و هماهنگ‌شده با رهبری و سپاه را، ساعت به‌ساعت از روی فهرست به مردم تحویل دهد.
نه‌تنها من، که یک ملت و جهان در بُهت و حیرت فرو رفته بودند.
مردم از خود می‌پرسند بی‌‌حیایی تا این حد؟ خیانت به آراء مرد تا مرز بی‌شرمی و بی‌وجدانی؟
گویا خامنه‌ای در پاسخ به اعتراض‌ها گفته ‌است مگر ما در صدر اسلام انتخابات و رأی‌گیری و صندوق آراء‌ داشته‌ایم، که من اکنون خود را ُملزم به آن بدانم؟
*
من شخصا از همان آغاز تبلیغات انتخاباتی، از آن‌جا که هیچ اعتمادی به هیچ آخوندی ندارم، چنین شبهه‌ای داشتم، که مردم را برای رأی دادن و برای کشیدن پای صندوق‌ها، به‌تمسخر گرفته‌اند، هدف ابقای احمدی‌نژاد است با شرکت ظاهری انبوه مردم. چه‌کس می‌تواند اعتراض بکند؟ و کو گوش شنوا؟ شوربختانه چنین هم شد.
میر حسین موسوی، چه خوب چه بد، اینک رئیس ‌جمهور قانونی ایران است. کجا هستند آخوندهایی که در کمپین انتخاباتی او شرکت و برایش تبلیغ می‌کردند؟ آقای خاتمی آیا اکنون وقت پنهان شدن در خانه است؟ چرا حرف نمی‌زنید؟ آیا بازهم بر این عقیده‌اید که "مصلحت نظام" توجیه‌کننده سکوت شما است؟ آیا مردمی که به ‌امید کورسویی از آزادی هفته‌ها تلاش کردند، در تبلیغات انتخاباتی فعالانه شرکت کردند، در صف‌های طولانی برای دادن رأی ایستادند، وقت تلف کردند، هیچ صلاح و مصلحتی ندارند؟ آیا فریب مردم و دزدیدن آراء آن‌ها به صلاح و به ‌مصلحت نظام است؟ آقایان کروبی، رضایی، خاتمی؟ آیا روز دوشنبه میر حسین موسوی را در راه‌پیمایی همرا‌هی خواهید کرد؟
*
آیا رهبر با ابقای آقای احمدی‌نژاد، که حتا در مناظره تلویزیونی و جلو چشم میلیون‌ها نفر دست از دروغ و سفسطه نمی‌کشید در رأس کشوری، که رُل کلیدی در خاورمیانه و جهان بازی می‌کند، هم ایران و هم خاورمیانه را آبستن حوادث خطرناکی نکرده است؟
آیا دولت اسراییل حق ندارد به اجماع جهانی دست بزند، آن‌ها را قانع کند که تعامل با رژیمی که سر ملت خویش کلاه و گونی می‌گذارد، بی‌هوده است؟ و جز زبان زور زبانی سرش نمی‌شود؟
اینک در گرما گرم بُهت و حیرت و یأس و نا امیدی و نفرت مردم اگر کشوری فرصت را غنیمت شمرده به تأسیسات هسته‌ای ایران حمله بکند آیا رژیم می‌تواند واقعا توقع و انتظار حمایتی از مردم داشته باشد؟
آقای رهبر! افسوس که قدرت مطلق چنان چشم شما را کور کرده است که نمی‌توانید بینید چنان‌چه کورسوی مشروعیتی برای خود و برای نظام اسلامی‌ات فرض می‌کردی، اینک با این کودتا از دست داده‌ای.
آقای رهبر! جوانان وطن را از هرچه رأی و رأی‌گیری‌ست متنفر کردی. افسوس که تا چهار سال دیگر زنده نیستی تا ببینی چند نفر دیگر به التماس‌های تو لبیک خواهند گفت و به‌پای صندوق‌های رأی خواهند رفت؟ هرچند در اساس برایت علی‌السویه است.
آقای رهبر! جوانان وطن را نا امید کردی. دریغ و افسوس که غافل از آن‌ هستی چه لطمه‌ای به جامعه ایران، بویژه به جامعه جوان وطن وارد کرده‌ای!
آقای رهبر! در تلویزیون آلمان، در صحنه‌ای از تظاهرات خیابانی در تهران، دختر جوانی را دیدم که پاسدارانِ شما با باتوم بر فرق‌اش می‌کوفتند و خون از دماغ‌اش فوران داشت و او وحشت‌زده جیغ می‌کشید و خدا خدا می‌کرد. عجب پدری هستی! عجب رهبری هستی! آیا او هم دشمن است؟ او هم مأمور"سیا"ی آمریکا و دست نشانده موساد است؟

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com