حضور حاج منوچ متکی در کنفرانی امنیتی مونیخ و برخورد دولتمردان شرکتکننده با وی، تُفی بود سر بالا و سیلی دیگری بود بر چهره کریه رژیم، که همه کارهایشان از روی حقه و دغل است و اصولا مردم دنیا را خر حساب کردهاند. حرفهای بیسر و ته متکی، سعی در توجیه دوز و کلکهای اتمی رژیم و در نتیجه بیاعتمادی جهانی به حکومت آخوندی چنان واضح و آشکار بود که (گیدو وستروله) وزیر امور خارجه آلمان، در مقام میزبان این کنفرانس، حتا خود را ملزم به عُرف دیپلماسی و رعایت اصول مهمانداری ندید و برخوردی بیادبانه و غیر دیپلماتیک با وزیر خارجه ایران داشت. من که در مبل نشسته بودم و این صحنه منزجرکننده را مشاهده میکردم، یکبار دیگر با تمام وجود از ایرانی بودن خویش خجالت کشیدم و از خود پرسیدم: آیا این موجودات بو گندو نماینده وطن من هستند؟ ایران بهکجا رسیده است؟
* بهیاد میآورم کنفرانسهای پیشین مونیخ را که کمال خرازی سعی داشت با بوسهزدن بر گونههای (یوشکا فیشر) وزیر خارجه وقت آلمان، مشکل اتمی آخوندی را با ماچ و بوسه حل کند. و این در حالی بود که ( فیشر) سعی داشت از دست وی و بوسههایش بگریزد و خرازی برای زدن بوسه سوم، با لبان غنچهشده بهدنبال او میدوید. * (گیدو) وزیر امور خارجه فعلی آلمان نیازی بهفرار از دست متکی و بوسههایش نداشت.
او دوست و شریک زندگییی دارد که خیلی جوانتر، فهمیدهتر و شیکپوشتر از منوچهر متکی است و ریشاش را هم سهتیغه میزند. انشاالله به پای هم پیر بشوند(تصویر).
ولی گویا همین امر بهداد (گیدو) رسید، که از بوسههای حاچ منوچ و از خارش ریش جوجه تیغیاش در امان بماند. حاج منوچ مصاحبهای نیز ترتیب داد که سیل خبرنگاران، با دوربین و کامرا دورش جمع شده بودند، و بیهوده انتظار میکشیدند تا او حرفی در ادامه صحبت احمدی نژاد، مبنی بر توافق با غرب بر َسر غنی کردن اورانیوم، یا تعویض سه درصدی با بیست درصدی بزند. حاجی، که طرز لم دادناش روی مبل نشان میداد شقالقمر کرده است و لابد پیش خود میگفت: نونم نداره اشکنه، گوزم درختو میشکنه، دنیا را صاحب نبود و از مورد توجه قرار گرفتن و مرکز ثقل بودن لذت میبرد، نیمساعت وراجی کرد و در نهایت هم هیچی نگفت. این موجودات واقعا از درک این حقیقت عاجزند تا بدانند چه خطری جهانی مملکت ما را بر سر همین لجبازی اتمی آخوندی تهدید میکند. در نشستاش با رئیس ژاپنی آژانس بینالمللی اتمی چنان با زبان چینو وی و زبون زرگری آخوندی حرف زد، که رئیس آژانس بیچاره پس از اتمام نشست گیج و منگ عاجزانه گفت: «من هیچ نفهمید این چه گفت؟ من فکر کرد این مردک هست از بیخ عرب».