Freitag, Februar 13, 2009
در کنفرانس مونیخ چه گذشت؟
اجازه بفرمایید نخست به‌طور فشرده و به اختصار، برای آن گروه از هم‌وطنان، که اشراف به موضوع ندارند، عرض بکنم: کنفرانس امنیتی مونیخ، که جلسات‌اش در چند روز پیش در صدر اخبار جهان قرار داشت، اساس‌اش ازچه زمان و در کجا پایه‌ریزی شده است؟
کنفرانس امنیتی جهانی 47 سال پیش، در سال 1962، توسط یک مؤسسه خصوصی پایه‌گذاری شد. کنفرانس در آغاز به‌ صورت محفلی بسته متشکل از کارشناسان امنیتی‌ی سازمان دفاعی غرب (ناتو)، عمل می‌کرد و به مسائلی در ارتباط با تهدید‌های اتمی اتحاد جماهیر شوروی سابق، و موشک‌های قاره‌پیمایش می‌پرداخت. این کنفرانس، پس از خاتمه دوران جنگ سرد، با گسترش‌ای فوق‌العاده‌، به یک نشست معتبر جهانی تبدیل گردید و طی سال‌های اخیر از اعتبار فزاینده‌ای برخوردار شده است. در جلسات سالانه آن در ماه فوریه، در شهر زیبای مونیخ، در جنوبِ آلمان، مسایل سیاسی و امنیتی جهان مورد بحث و تبادل نظر قرار می‌گیرند و به منظور یافتن راهکارهای مقابله با حساس‌ترین مشکلات بین‌المللی، موارد مورد پرسش، بین شرکت‌کنندگان در جلسات کنفرانس، عنوان می‌شوند و در حاشیه همان کنفرانس یا پس از آن تصمیماتی اتخاذ می‌شوند، که می‌توانند سرنوشت‌ساز باشند.
این از این. حالا بروم سر اصل مطلب... و برداشتی که من از این کنفرانس به‌دست آوردم.
*
روز افتتاح:
« دکتر فرانک والتر اشتاین مایر» وزیر امور خارجه آلمان، میزبان کنفرانس، با خوش‌آمد گویی به حضار، با اشاره به «اوباما» رئیس جمهور تازه‌نفس آمریکا، با صدای بلند نوید می‌دهد، که کشتی‌بان را سیاستی دیگر آمده است.
"فرانک اشتاین مایر" به‌عنوان رئیس دیپلماسی آلمان، چهره‌ای شناخته شده در جهان سیاست است. ایضا نامزدی پست صدر‌اعظمی از طرف حزب سوسیال دموکرات‌ها، برای انتخابات پارلمانی سال آینده هم یدک می‌کشد.
وی مغرور از میزبانی 300 نفر از سیاست‌مداران معروف و غیر معروفِ جهان، مثل بچه‌ها ذوق‌ کرده است و با حرکات دست و سر و شانه و گردن ادای «گرهارد شرودر»، صدر اعظم پیشین آلمان را در می‌آورد، که هم‌او نیز ادا و اطوارش تقلیدی بود از زنده یاد «ویلی براند»، صدر اعظم اسبق.
"فرانک" دست‌ها را گشاد گشاد، این‌وَر و آن‌وَر میکروفون، به تریبون سخنرانی تکیه می‌‌زند و با صدایی شبیه صدای «شرودر»، که اگر چشم‌ات را ببندی و گوش کنی حتما با صدای « شرودر» عوضی می‌گیری، تو دماغی می‌گوید: خانم‌ها، آقایان! آنگاه پس از چند ثانیه مکث، نفس عمیقی می‌کشد و شمرده شمرده ادامه می‌دهد: اینک نسیمی مساعد وزیدن گرفته است و ‌پنجره‌ای رو به‌سوی صلح و هم‌زیستی، آری روزنه‌ای به‌روی تاریخ گشوده شده است و رؤیای دنیای بدون سلاح‌ هسته‌ای را در دل‌های مشتاق، زنده کرده است. بیایید و فرصت را غنیمت بشمریم.
تو دل‌ام می‌گویم: منظورش لاریجانی و دیگر نمایندگان آخوند های فرصت‌سوز جمهوری اسلامی‌‌ی حاضر در جلسه است؟ اگر چنین‌است، پس آیا ساده‌اندیش‌اند این اروپایی‌ها؟ یا این‌که استعمارگران دیروز، سیاست‌مدارانی هستند با صبر و حوصله‌ بسیار؟
می‌دانم در یک قرن گذشته هر اتفاق گوار و ناگوار مهمی که در خاورمیانه رُخ داده است منشأ‌اش ایران بوده است. از جنبش تنباکو و کوتاه کردن دست بیگانگان از گمرک‌ کشور، تا پارلمانی شدن ایران به‌عنوان نخستین کشور در خاور میانه، و در خاور دور و در خاور نزدیک، تا ملی کردن ذخائر ملی(نفت) و سرمشق شدن برای کشورهای دیگر و کوتاه کردن دست غربی‌ها در ایران. و ... و همین اروپایی‌ها، که هر بار با پنبه سر ما را بریده‌اند.
*
هنری کیسینجر وزیر امور خارجه اسبق آمریکا، که هنوز هم کلام‌اش در محافل سیاسی و در کشورهای جهان، از وزن و اعتبار خاصی برخوردار است، با خوش‌رویی و لبخند به پشت تریبون می‌رود و برای نشان دادن حسن نیّت‌ مقداری هندوانه "آریزونایی" زیر بغل ما ایرانی‌‌ها می‌گذارد و آرزو می‌کند که آخوندها، از تولید سلاح هسته‌ای دوری جویند و به استفاده از اتم، در‌ شیوه‌ی صلح‌آمیز‌اش، آن‌طور که مورد ادعای خودشان است، بسنده کنند. مشت‌های گره کرده را باز و دستِ دوستی ای که به سوی‌‌شان دراز شده است، پس نزنند!
آهسته به‌خود می‌گویم: زهی خیال باطل... مگه خامنه‌ای مرده که لاریجانی‌ها جرأت طرح دیالوگ صلح از ذهن‌شان بگذرد؟
*
سرگی ایوانف معاون نخست وزیر روسیه، این «نی یِت » گویان ابدی، بر خلاف روزهای عادی، امروز لبخند از لبان‌اش دور نمی‌شود، ذوب در تب و تاب و محو درکاریسما و جذبه‌ی پرزیدنت اوباما، دایم قربون‌صدقه آمریکایی‌ها می‌رود، با دُمب‌اش گردو می‌شکند و انعقاد قرداد های بیش‌تری را برای خلع سلاح بین دو کشور روشکی و عِمریکی، بشارت می‌دهد. انگار نه انگار که رئیس‌اش «ولادیمیر پوتین»، در دو سال پیش، آن‌زمان که در مقام ریاست ‌جمهوری بود، درهمین کنفرانس، در همین مونیخ، پرو پاچه جورج بوش را گاز ‌نگرفت و آمریکا را به اتهام فرصت‌طلبی برای سلطه‌ بر جهان، مورد شماتت قرار نداد!
*
وزیر خارجه آلمان کف دست‌ها را از فرط ذوق به‌هم می‌‌ساید و با اطرافیان‌‌اش دل می‌‌دهد و قلوه می‌ستاند، که ناگهان چرت‌اش پاره می‌شود، یا این‌جور نشان می‌دهد که گویا غافل‌گیر شده است.
یک مرد ریشو با کُت و شلواری چروکیده‌ای، که به‌تن‌اش داد می‌زند و فقط یک دمپایی و یک شال گردن سیاه/سفید راه راه کم دارد، با حالی نزار و رنجور، گویا باری از معاصی دنیوی و اُخروی بر دوش می‌کشد، به پشت تریبون می‌رود. نام‌اش علی ابن اردشیر ابن لاریجانی نماینده‌ی ایران، نماینده جمهوری آخوندی‌ست، که تعجب می‌کند چرا کسی پس از جلوس وی به‌منبر صلوات نمی‌فرستد! که قیافه درهم رفته و مصیبت‌بارش خنده را از لب همه می‌زداید، که از همان آغاز سخن، کنفرانس ِتبادلِ نظر برای امنیت سیاسی و اقتصادی در جهان را با تریبون دادگاه‌های آخوندی عوضی می‌گیرد و معصیت‌های صغیره و کبیره آمریکا را، از زمان وقوع توفان نوح تا بیست و هشت مرداد 32 تا ظهور حصرت صاحب‌الزمان یکی یکی بر می‌شمرد تا می‌رسد به پیروزی‌های مشعشعانه در جنگ 33 روزه حزب‌الله با اسراییل و شق‌القمر‌های گروه تروریستی حماس در نبرد 22 روزه در غزه، که به زعم ایشان هر دو جنگ به‌دستور آمریکا و به‌منظور ضربه‌زدن به جمهوری آخوندی صورت گرفته بوده است. و هرچند دم از پیروزی بر صهیونیست می‌زنند ولی آه و ناله‌شان هم از حمله‌ی‌های موشکی صهیونیست‌ها بلند است. گویا رهبر و او و امامان جمعه و شنبه توقع داشتند به‌تلافی قسام و گراد و کاتوشا، هواپیماها آب نبات بر سر حماسیون بریزند.
*
جمعیت هاج و واج به لاریجانی خیره شده است و من در شگفت‌ام چرا ابوی آخوند و متعصب‌اش اسم اردشیر، یک اسم طاغوتی بر وی گذاشته است؟ لابد تا نه سیخ به‌سوزد نه کباب!
جمعیت از طرفی خوشحالند که یک آخوند دُِگم و پَخمه‌ی عمامه به‌سری، ذوب در ولایت مطلقه جهل و جور و فساد، به‌عنوان نماینده مملکتی که در آستانه اتمی‌شدن است به این همایش فرستاده نشده است. از طرف دیگر فکر می‌کنند فرستادن رئیس قوه مقننه یک مملکت به این کنفرانس چه ربطی به شقیقه دارد؟ مگر آدم ندارند؟ و در نهایت در شگفت اندر‌اند که چگونه این بچه آخوند، کنفرانس امنیتِ جهانی را با صحن مجلس شورای اسلامی عوضی گرفته است؟ و او هم مثل عمامه به‌سران‌شان منطق سرش نمی‌شود و مطالب تکراری را دایم نشخوار می‌کند؟
البته آن‌ها شاید ندانند لاریجانی نیز از همان آبش‌خور سیراب شده‌است که یک معممی مثل جنتی و خزعلی و احمد خاتمی و گرنه در حکومت الله و در پُستِ کلیدی راه‌اش نمی‌دادند. و اینک نیز آن‌چه استاد ازل به او گفته‌است می‌گوید و گر نه از خود حرفی و سخنی ندارد.
می‌گویند لاریجانی قبل از پرواز به اروپا، برای کسب تکلیف به دیدار رهبر رفته بوده است. رهبر به وی گفته: شاید صلاح بود ما هم مثل دیگران وزیر امور خارجه‌مان را به این کنفرانس بفرستیم ولی این آقای وزیر خارجه، اگر چه قیافه‌اش آخوند‌طلب و نشانِ مُهر و عبادت بر پیشانی دارد ولی یک کمی زیادی متکی به شخص ما است و گاهی جملات نسنجیده‌ای بر لب می‌آورد.
مثلا در گعده پیشین، ما گفتیم گور بابای فلسطین و حماس! وقتی جان بچه‌هاشون برای خودشون ارزشی ندارد ما چرا بقه بدرانیم، گفتیم این نره‌غول‌ها شکم خودشان را نمی‌توانند سیر بکنند، برای سد جوع محتاج گدایی نزد ما و دیگران هستند و لی بچه پشت بچه پس می‌اندازند! خُب ... قبول، نفوس اسلام را بالا می‌برند ولی آخه این همه گشنه گدا هم حدی دارد.
خُب... سیاست ضد آمریکایی ما ایجاب می‌کند شلوغ‌اش بکنیم، پول و اسلحه به لبنان و به غزه بفرستیم. گفتیم دخالت ما در شمال و جنوب اسراییل، برای گشودن جبهه‌ای برای مقابله با آمریکا‌ست و یک نوع سرمایه گذاری‌ست؛ یک نوع پشتوانه است. برای تداوم خودمان و برای بقای حکومت خودمان و گرنه گور بابای خالد با مشعل‌اش.
لاکن این متکی رفت و ما را رسوا کرد و گفت کمک ما به تروریست‌های حماس یک سرمایه گذاری است. گفت حماس و حزب‌الله دست دراز ما در مرزهای اسراییل است، که البته درست می‌گوید ولی چون بچه آخوند نیست سیاست هم سرش نمی شود. حالا هم اگر او را تنها به نشست مورنیخ و پورنیخ و چه و چه بفرستیم بعید نیست در عالم سادگی ما را بیش‌تر از این خیط و رسوا بکند..
تو همراه‌اش برو و حواس‌ات به او باشد. من هم نصیحت کرده‌ام دستورات تو را اطاعت بکند، و هر چه ما گفتیم و می‌گوییم او بیش از این متکی به اوامر و دستورات ما باشد. حالا برو سر تمام این اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها را شیره بمال! یه فکری هم برای این اسم وسطی‌ات بکن! مگه تو اردشیر دراز دستی؟!

لاریجانی و متکی، که یک گروه از نور چشمی‌های بی‌کار و مفت‌خور نیز، به هزینه ملت ایران، با خود به اروپا آورده‌اند، اگر خداوند تبارک و تعالی یک جو عقل و شعور به این دو عنایت کرده بود و اگر رهبر جاه‌طلبِ مردم‌فریب اجازه داده بود، باید از این فرصت طلایی بیش‌ترین بهره را می‌بردند و در حاشیه این کنفرانس با آمریکایی‌ها به گفتگو می‌نشستند و آغازی برای رفع مشکلات فی‌مابین به وجود می‌آوردند، که بیش‌ترین ضربه را ما خورده‌ایم از تحریم‌ها و بیش‌ترین ضرر را ما دیده‌ایم از این های‌وهوی و از این هوچی‌گری‌ها ... و نه آمریکا.
ولی افسوس، هیهات... که آخوند‌ها و آخوند‌صفتانِ ایران‌ستیز، بقا و تداوم حکومت خویش را در کینه و نفرت، در جنگ و خونریزی، در تنش و نا آرامی می‌بینند.
*
وزیر خارجه آلمان لاریجانی را نصیحت می‌کند می‌گوید دیالوگ مستقیم را با آمریکا بپذیرید! فرصت را غنیمت بشمرید!!
لاریجانی اما در مکتب آخوندی پرورش یافته است. خود را به نادانی می‌زند و می‌گوید: بعله بعله ... اینک یک فرصت طلایی برای آمریکا دست داده است که بیایند و از ما عذر خواهی بکنند.
«اشتاین مایر» او را از رؤیا بیرون می‌آورد و می‌گوید: دستِ دوستی‌ی اوباما، که پس از سی سال سکوت مطلق، به سوی شما دراز شده است حمل بر گنه‌کاری و عذر‌خواهی آمریکا مپندارید. قصد آن‌ها صلح و آشتی‌ست و نه اظهار عجز و عذرخواهی! و با نگاهی شماتت‌آمیزاز خود می‌‌پرسد عذرخواهی از یک مشت آخوند بی شعور فتنه‌جو؟
لاریجانی طفره می رود و اسراییل را مسبب همه بدبختی‌ها در جهان می‌شمرد. سپس به اتمی بودن هندوستان و پاکستان اشاره می‌کند که وقت و بی‌وقت یک بمب اتمی جدید را هوا می‌کنند و می‌گوید: چرا تا کنون به آن‌ها اعتراض نکرده‌اید و نمی‌کنید؟ آیا آن دو کشور را هم تحریم کردید؟ نصیحت کردید؟
آیا بامی از بام ما کوتاه‌تر ندیده‌اید؟ ما که نمی‌خواهیم به کشور دیگری حمله اتمی بکنیم. آیا این رفتار شما یک معیار دوگانه نیست؟
صدای اعتراض و پچ پچ حضار از گوشه و کنار جلسه بلند می‌شود. یکی از نمایندگان می‌پرسد: شما خوتان را با هندی‌های دموکرات مقایسه می‌کنید؟ می‌گویی نمی‌خواهید به کشور دیگری حمله کنید؟ پس این غلط‌ها چیست که احمدی‌نژاد می‌کند و دم از نابودی این و آن کشور می‌زند؟ مگر همین رئیس مجلس تشخیص بی‌مصلحت شما نبود که گفت پرتاب یک بمب اتم کار اسراییل را تمام می کند؟ نکنید این‌طور که نیروی جهانی یک‌دست شوند و شما ها را به زباله‌دان تاریخ یریزند.
یک نماینده محافظه‌کار پارلمان فرانسه حاضر در جلسه با لحنی تند به لاریجانی می‌گوید: معیار دوگانه؟ آیا شما شنیده‌اید که مثلا نخست وزیر هند یا رئیس جمهور پاکستان هرگز سخنی در ارتباط با محو و نابودی یک کشور مستقل و عضو سازمان جهانی را بر لب بیاورند؟
و پشت‌اش سخنگوی سیاست خارجی پارلمان آلمان، عضو فراکسیون دموکرات مسیحی، با نگاه عاقل اندر سفیه از لاریجانی می‌پرسد: آیا می‌دانید که حماس بیش از 8000 موشک به سوی اسراییل شلیک کرده است؟ آیا می‌دانید این حماس بود که آتش‌بس موجود را لغو کرد؟ آیا می‌دانید ما به حماس اطلاع دادیم که از کمک‌های سرشار اروپا و آمریکا، برای آبادی نوار غزه برخوردار خواهند شد، اگر صلح با اسراییل و موجودیت آن کشور را بپذیرند؟ آیا می‌دانید که این فتنه‌ها همه زیر سر رهبر شما و رئیس جمهور شما است که با انکار هولوکوست و با ارسال کمک‌های مادی و نظامی و تأمین موشک و راکت به حزب‌ا‌لله و حماس، به آتش جنگ در خاورمیانه دامن می‌زند؟ آیا هیچ متوجه هستید که این اعمال، مملکتِ شما را به صورت یک خطر بالقوه برای خاورمیانه و برای جهان در آورده است؟ آقای رئیس مجلس اسلامی آیا از این اعمال خبر دارید؟
قیافه لاریجانی مثل سنگ می‌شود و اگر تیرش می‌زدی خون‌اش نمی‌آمد.
این فرنگی‌های ختنه نکرده‌‌ی نا مسلمان نه تنها صلوات برایش نمی‌فرستند که محاکمه‌اش هم می‌کنند. چشم حزب‌الله و ثارالله و جندالله و بسیج و پاسدار دور دیده‌اند. تو دل‌اش می‌گوید اگر در یکی از دانشگاه‌های ایران بودیم و شما هم مثل بعضی از دانشجوهای ایرانی جرأت پرسش به خود می‌دادید شما را به آن‌جایی می فرستادیم که مادرتان پشیمان از زاییدن‌تان بشود.

سپس ناگهان می‌پُکد، می‌ترکد، منفجر می‌شود. دو قطعه عکس از جیبِ کُت مچاله‌شده‌اش بیرون می‌کشد و در حالی‌که مدعی‌ست عکس‌ها متعلق به کودکان غزه‌است و نه از کودکان زیر آوار زلزله‌ی بم، فریاد می‌زند: آخه نا مسلمان‌ها شما دل‌تان برای این کودکان معصوم نمی‌سوزد؟ مگر نمی‌دانید پشتیبانی از حماس برای ما یک افتخاراست؟ بعد تو دل‌اش می‌گوید: اگر رهبر این سخنان مرا بشنفد کیف می‌کند هی هی هی ...
یکی از اعضای حاضر در کنفرانس از گوشه‌ای فریاد می‌زند: آیا عکسی هم از کودکان اسراییلی در جیب دارید، که توسط موشک‌های قسام و راکت‌های گراند و کاتوشاهای اهدایی شما،‌ یا بر اثر انفجار کمربند‌های انتحاری حماسیون تکه پاره شده باشد؟ و با تمسخر می پرسد مطمئنی عکس‌هایی که نشان دادی مال مملکت خوتان نیستند، که یک ملت محجوب و پر افتخار را در قفسی به بزرگی ایران زندانی کرده‌اید؟
*
لاریجانی اما می‌زند به صحرای کربلا و می‌گوید: اعتراض می‌کنید به این‌که پروفسور دکتر احمدی‌نژاد هولوکوست را انکار کرده است؟ من واقعا تعجب می‌کنم! واقعا تعجب می‌کنم!
ناگهان یادش می‌آید اگر خودش هم هولوکوست را انکار کند طبق قانون آلمان او را می‌اندازند تو هولفدونی و اگر مصونیت سیاسی به‌دادش برسد، دستِ‌کم پس گردن‌اش را می‌گیرند و می‌فرستندش به همان‌جایی که آمده است.
پس ادامه می‌دهد که: والله من فقط پیازم و چیزی نمی‌دانم. من تاریخ‌دان هم نیستم تا بدانم هولوکوستی وجود داشته یا نداشته است من یک سیاست‌‌مدار اسلامی هستم و تابع دستورات رهبر و می‌دانم که در ایران اسلامی، که آزادی بیان موجود است، ما می‌توانیم بی درد‌سر هولوکوست را انکار بکنیم. ما حتا می‌توانیم قوم یهود را هم انکار بکنیم. ما حتا می‌توانیم موسا و اسحاق و داود و سلیمان را هم، اگر دل‌مان بخواهد، انکار بکنیم. ما آزادی بیان داریم آقا...
حالا شما اگر آزادی ندارید و نمی‌توانید انکار بکنید به خودتان مربوط است. البته بستگی به این دارد که آدم چه جوری با موضوع برخورد بکند. مثلا ما با آمریکا و با اسراییل مخالفیم؛ می‌گوییم هولوکوست و مولوکوستی جود نداشته است و این‌ چیزها تبلیغات صهیونیستی‌ست. شما لاکن مخالف نیستید می‌گویید و جود داشته است. خُب به من چه...؟ این به آن در...
سپس فهر می‌کند و با بی‌حوصلگی می‌گوید: نوچ... من اصلا نمی‌خواهم دیگه در باره این موضوع صحبت بکنم، مگه زور است؟ از این گذشته شما در غرب کاریکاتور پیغمبر ما را کشیدید و این‌جوری به ما توهین کردید و ما هیچی نگفتیم... حالا ما حق نداریم دستِ‌کم هولوکوست شما را انکار بکنیم؟ وقتی می‌گوییم شما هم صهیونست هستید برای همین است.
من هم دیگه حوصله جر و بحث با شما را ندارم. اصلا شما همه با ما مخالفید، تمام دنیا با ما مخالف‌اند.
دیالوگ بی دیالوگ! صلح بی صلح...! مذاکره بی مذاکره ... نخواستیم پدر جان نخواستیم... مگه زوره ...
همانطور که سه سال آزگار با این دست و آن دست کردن یک کلاه نمدی سر اروپایی‌ها گذاشتیم؛ یک عمامه هم روی سر تراشیده رئیس جمهور کم‌تجربه اوبامای تان خواهیم گذاشت! خیلی هم بهش می‌آد...

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com